نام کتاب : الاحتجاج - ترجمه جعفری نویسنده : الطبرسي، أبو منصور جلد : 2 صفحه : 500
گروهى پشت در ايستادهاند و اذن دخول خواسته و مىگويند : ما از شيعيان علىّ عليه السّلام هستيم ! . حضرت فرمود : من فعلًا مشغولم آنان را بازگردان . و اين آمد و شدها و جواب منفى امام دو ماه بطول انجاميد ، تا جايى كه ديگر از رسيدن به او نااميد شده و به دربان گفتند : به آقايمان بگو ما از شيعيان پدرت علىّ عليه السّلام هستيم ! اين ماجرا موجب شماتت و سرزنش دشمنانمان بر ما شده ، و ما اين بار بازگشته و از اين شرمندگى و شكستن غرورى كه بما رسيده ، و عجز از احتمال دردى كه به سبب شماتت از ناحيهء دشمنانمان به ما خواهد رسيد از شهر خود خواهيم گريخت . حضرت رضا عليه السّلام به دربان خود فرمود : اجازه بده داخل شوند ، آنان وارد شده سلام كردند ولى آن حضرت نه جواب سلامشان را داد و نه اذن جلوس صادر كرد ، و همان طور ايستادند . همگى گفتند : اى زادهء رسول خدا ، اين چه جفاى عظيم و استخفاف پس از آن حجاب سخت است ! ديگر چه جفائى مانده تا بر سر ما آيد ؟ !
نام کتاب : الاحتجاج - ترجمه جعفری نویسنده : الطبرسي، أبو منصور جلد : 2 صفحه : 500