نام کتاب : الاحتجاج - ترجمه جعفری نویسنده : الطبرسي، أبو منصور جلد : 2 صفحه : 14
فكرش را نمىكنند بر ايشان نازل نمىشود ؟ سپس گفت : اى جاريه لباسهايم را بده ! و گفت : « اللَّهمّ إنّي أدرأ بك في نحورهم ، و أعوذ بك من شرورهم ، و أستعين بك عليهم ، فاكفنيهم بما شئت ، و أنّى شئت ، من حولك و قوّتك ، يا أرحم الرّاحمين » و به آن فرستاده گفت : اينها كه گفتم كلام فرج و گشايش بود . و چون داخل مجلس ايشان شد معاويه از جاى برخاسته و از وى استقبال نموده و تحيّت و مرحبا گفت و با وى مصافحه نمود . فرمود : اين تحيّتى كه بمن نمودى نشانهء سلامتى و مصافحه علامت امن و امان است . معاويه گفت : آرى ، اين جماعت بدون اجازهء من بدنبال شما فرستادند كه شما افتراى ايشان را در اينكه عثمان مظلومانه بقتل رسيده استماع نماييد ، و اينكه پدرت او را كشته ، پس كلامشان گوش دار و همان طور كه مىپرسند جوابشان را بده ، و حضور من شما را از پاسخ به ايشان منع نكند . امام عليه السّلام فرمود : سبحان الله ! خانه خانهء تو است و اجازهء همه در اينجا نزد تو است ، بخدا سوگند اگر جوابى كه ايشان مىخواهند بدهم از گفتن فحش نزد تو حيا مىكنم ، و چنانچه بر تو غالب آيم از ضعف و ناتوانى تو شرم كنم ، پس كداميك از آن دو را قبول دارى
نام کتاب : الاحتجاج - ترجمه جعفری نویسنده : الطبرسي، أبو منصور جلد : 2 صفحه : 14