نام کتاب : الاحتجاج - ترجمه جعفری نویسنده : الطبرسي، أبو منصور جلد : 2 صفحه : 124
174 - و نقل است كه خانم فاطمه دخت گرامى امام حسين عليه السّلام فردى خوش - روى بود و نزد بانوان ديگر أهل بيت جلوس فرموده بود ، در اينجا فردى شامى و سرخ - روى نزد يزيد برخاسته و گفت : اى امير مؤمنان ، اين دختر را به من ببخش ! - و مرادش همان حضرت بود - با اين كلام آن جناب دست بدامن عمّه اش حضرت زينب عليها السّلام شده و گفت : يتيم شدم كنيز هم بشوم ؟ ! حضرت زينب عليها السّلام به مرد شامى گفت : دروغ بافتى و پستى كردى ، بخدا كه اين كار نه از تو و نه از او ( يزيد ) ساخته است ! يزيد به خشم آمده و گفت : اين در حيطهء قدرت من است اگر بخواهم همان كنم . حضرت زينب فرمود : هرگز ! بخدا سوگند كه خداوند اين را براى تو قرار نداده ، مگر اينكه بخواهى از آئين و دين ما خارج شده و دين ديگرى اختيار كنى ! يزيد گفت : تنها پدر و برادر تو بودند كه از دين خارج شدند ! . حضرت زينب عليها السّلام فرمود : در پرتو دين خدا و آئين [ جدّ و ] پدر و برادر من بود كه تو هدايت شدى اگر واقعاً مسلمانى !
نام کتاب : الاحتجاج - ترجمه جعفری نویسنده : الطبرسي، أبو منصور جلد : 2 صفحه : 124