نام کتاب : الاحتجاج - ترجمه جعفری نویسنده : الطبرسي، أبو منصور جلد : 2 صفحه : 111
سپس آن حضرت از مركب فرود آمد و چادرى زدند ، او زنان را فرود آورده و داخل چادر شد . « احتجاج حضرت علىّ بن الحسين عليهما السّلام بر أهل كوفه » « وقتى از خيمه بيرون آمد و ايشان را بر بيوفائى و پيمانشكنى سرزنش نمود » 171 - حذيم بن شريك اسدىّ گفت : زين العابدين عليه السّلام بيرون آمد و مردم را اشارت فرمود كه خاموش باشند و او ايستاده سپاس خداى گفت و ستايش او كرد و بر نبىّ صلَّى الله عليه و آله درود فرستاد آنگاه گفت : اى مردم ، هر كس مرا مىشناسد و هر كس نمىشناسد [ بگويم ] من علىّ فرزند حسينم ، كه در كنار فرات او را كشتند بىآنكه خونى طلبكار باشند و قصاصى خواهند ، من پسر آن كسم كه حرمت او بشكستند و مال او را تاراج كردند و عيال او را به اسيرى گرفتند ، منم پسر آنكه او را محاصره كرده و كشتند و اين براى فخر كافى است ! . اى مردم ، شما را بخدا سوگند آيا در خاطر داريد بسوى پدر من نامه نوشتيد و او را فريب داديد و پيمان و عهد و ميثاق بستيد و باز با او كارزار كرديد و او را بىياور گذاشتيد ؟ !
نام کتاب : الاحتجاج - ترجمه جعفری نویسنده : الطبرسي، أبو منصور جلد : 2 صفحه : 111