نام کتاب : الاحتجاج - ترجمه جعفری نویسنده : الطبرسي، أبو منصور جلد : 2 صفحه : 108
امّا بعد ، اى مردم كوفه ، اى گروه دغا و دغل و بىغيرت ، اشكتان خشك نشود و ناله اتان آرام نگيرد ، مثل شما مثل آن زن است كه رشتهء خود را پس از محكم تافتن و ريستن باز تار تار مىكرد ، سوگندهاتان را دست آويز فساد كردهايد ، چه داريد مگر لاف زدن و نازش و دشمنى و دروغ و مانند كنيزان چاپلوسى نمودن و چون دشمنان سخن - چينى كردن يا چون سبزه اى بر پهن روئيدهايد و گچى كه روى قبر بدان اندوده [1] ، براى خود بد توشه اى فرستاديد كه خداى را بر شما بخشم آورد و در عذاب جاودان مانيد ، آيا براى برادرم مىگرييد ، آرى بگرييد كه شايستهء گريستنيد ، بسيار بگرييد و اندك بخنديد كه عار آن شما را گرفت و ننگ آن بر شما آمد ننگى كه هرگز از خويشتن نتوانيد شست و چگونه از خود بشوئيد اين ننگ را كه فرزند خاتم انبياء ؛ معدن رسالت و سيّد جوانان أهل بهشت را كشتيد آنكه در جنگ سنگر شما و تنها حزب و دستهء شما بود و در صلح موجب آرامش دل شما و مرهم زخم شما و در سختىها التجاى شما بود ، و در محاربات مرجع شما او بود ، بد است آنچه پيش فرستاديد براى خويش ، و بد است آن بار گناهى كه بر دوش خود گرفتيد براى روز رستاخيز خود ،
[1] در بعضى از نسخهها آمده : « مانند نقره اى كه آرايش قبرى كرده باشند » .
نام کتاب : الاحتجاج - ترجمه جعفری نویسنده : الطبرسي، أبو منصور جلد : 2 صفحه : 108