responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ادوار فقه ( فارسي ) نویسنده : شهابی، محمود    جلد : 3  صفحه : 348


سليمان در خيمه نشست و سليمان را جمالى به سزا بود از همهء مردم زيباتر و پارسايى و عفافش بيشتر بود . زنى اعرابى از فراز كوه او را در چادر بديد شيفتهء حسن و زيبايى جمال او شد پايين آمد و بسوى او شتافت در برابرش نشست و برقع از چهرهء خود ، كه مانند ماه بود ، بر گرفت و گفت : مرا بده ! سليمان گمان برد خوراك از او مىخواهد برخاست تا از باقى ماندهء غذا چيزى به او بدهد . زن گفت : من اين را نخواستم بلكه آن را كه زن از مرد خود مىخواهد ! سليمان گفت : ترا ابليس به نزد من فرستاده آنگاه سر ميان دو آستين خود گرفت و آواز گريه اش بلند شد و به گريه ادامه داد تا زن نوميد شد پس برقع بر رخ افكند و پاى ندامت و حسرت برداشت و بسوى خيمهء خويش باز گشت .
« رفيق سليمان كه از خريد برگشت چشمهاى سليمان را آماس كرده و گلويش را گرفته يافت سبب پرسيد گفت : به ياد دخترم افتادم گريستم . رفيق گفت : سه روز بيشتر نيست كه دخترت را نديده‌اى بىگمان گريه ات را سببى ديگر بوده است بايد به من بگويى .
اصرار كرد تا اين كه داستان زن اعرابيّه را به او گفت او سفره را به زمين نهاد و به سختى گريستن گرفت .
« سليمان گفت : ترا چه افتاد ؟ و چرا چنين گريه مىكنى ؟ گفت : من بيش از تو به گريستن سزاوارم . گفت براى چه ؟ پاسخ داد زيرا مىترسم اگر به جاى تو بودم نمىتوانستم خود را نگهدارم پس زمانى دراز سليمان و رفيقش با هم به گريه پرداختند ! . . » از روايات مسند سليمان ، از ابو هريره از پيغمبر ( ص ) ، بنقل ابو نعيم ، اين روايت است :
« ما عبد الله بشيء افضل من فقه فى دين »

نام کتاب : ادوار فقه ( فارسي ) نویسنده : شهابی، محمود    جلد : 3  صفحه : 348
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست