responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامى نویسنده : سجادی، جعفر    جلد : 3  صفحه : 1504

(از اساس الاقتباس ص 102).

قَضيَّه كُليَّه‌

- (اصطلاح منطقى) هرگاه در قضيه لفظ كل و مرادف آن باشد مانند «همه مردم شاعرند» چنين قضيه‌اى را كليه خوانند اعم از سالبه يا موجبه.

(اساس الاقتباس ص 83).

قَضيَّه مُتلازِمَه‌

- (اصطلاح منطقى) هر دو قضيه از شرطيات كه در كم متفق‌اند و در كيف مختلف و در مقدم مشترك و در تالى متناقض متلازم باشند.

(اساس الاقتباس ص 118)

قَضيَّه مَحْصوره‌

- (اصطلاح منطقى) هر قضيه‌اى كه موضوع آن بطور كل يا بعض معين شده باشد محصوره گويند و مسوره نيز گويند و بر چهار قسم‌اند:

موجبه كليه، موجبه جزئيه، سالبه كليه، سالبه جزئيه.

قَضيَّه مُحيطَه‌

- (اصطلاح منطقى) مراد قضيه محصوره و قضيه كليه است (اساس ص 71).

قَضيَّه مُرَكَّبَه‌

- (اصطلاح منطقى) رجوع بقضيه بسيطه شود.

قَضيَّه مُطْلَقه‌

- (اصطلاح منطقى) قضيه مطلقه آن بود كه درو هيچ جهت مذكور نباشد چنانكه گويند «ج ب» است كه نه ضرورت درو مذكور است و نه دوام و نه امكان و نه شرط و نه قيدى پس جمله قضايا در مطلقه داخلند (اساس الاقتباس ص 138).

قَضيَّه مُنْحَرِفَه‌

- (اصطلاح منطقى) مصطلح منطقيان چنان است كه هر قضيه حمليه را كه سور مقارن محمولش باشد منحرفه خوانند و هر قضيه شرطى را كه صيغتش بوضع دال بر مصاحبت يا عناد نبود اما مفهوم قضيه اقتضاء مصاحبتى يا عنادى كند منحرفه خوانند (اساس الاقتباس ص 126)

قَضيَّه موجِبَه‌

- (اصطلاح منطقى) مقابل قضيه سالبه است رجوع به قضيه سالبه شود.

قَضيَّه موجه‌

- (اصطلاح منطقى) هر قضيه‌اى كه جهت در آن مذكور باشد موجه گويند مانند «هر انسانى حيوان است ضرورة».

قَضيَّه مُهْمَلَه‌

- (اصطلاح منطقى) هرگاه موضوع در قضيه نه بطور شخص و نه بطور كل و نه جزو معلوم و مذكور نشده باشد آن قضيه را مهمله خوانند مثل «انسان كاتب است».

(اساس الاقتباس ص 83- ش ص 71).

قَطّ

- (اصطلاح ادبى) اين كلمه را در قواعد زبان عرب سه معنى است 1 ظرف زمان براى استغراق ماضى و مخصوص به نفى است مانند «ما فعلته قط و عامه گويند «لا افعله قط». يعنى ما فعلته فيما انقطع من غيرى و اين كلمه مبنى است چون متضمن معنى مذ و منذ است و مبنى بر ضم است 2 بمعنى حسب مانند قد و در اين صورت مفتوحة القاف و ساكنة الطاء است يقال «قطى، قطك و قط زيد درهم» چنانكه گفته مى‌شود «حسبى و حسبك زيد درهم» 3 اسم فعل است بمعنى يكفى مانند «قطنى» بنون وقايه چنانكه «يكفينى».

(از مغنى ص 90).

قِطَار

- (اصطلاح ذوقى) قطار

نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامى نویسنده : سجادی، جعفر    جلد : 3  صفحه : 1504
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست