responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامى نویسنده : سجادی، جعفر    جلد : 2  صفحه : 881

واسطه در اثبات ندارد.

ذاتى در دو مورد بكار برده ميشود يكى در باب كليات خمس و ديگرى در باب برهان معناى آن در مورد استعمال در باب كليات خمس امرى است كه خارج از ذات نباشد و بنا بر اين هر گاه در كليات خمس نامى از ذاتى برده شود مراد امرى است كه خارج از ذات نباشد بلكه از اجزاء آن باشد اعم از جزء مشترك مانند جنس يا جزء مختص مانند فصل كه مشكل و مقوم وجود اشياء است و هر گاه در برهان بكار رود مراد امرى است كه از ذات انتزاع شده و منشأ انتزاع آن ذات است و از اين جهت منسوب بذات است و بالجمله آنچه ذات كافى در انتزاع آن باشد و بنا بر اين ذاتى در باب برهان عرضى در باب كليات خمس است مثلا در باب ايساغوجى و كليات خمس مى‌گويند جنس و فصل و نوع ذاتى اشيااند و مقوم آنها هستند و امورى مانند تعجب و ضحك را عرضى ميدانند در صورتى كه در باب برهان هر امرى كه منشأ انتزاع آن ذات باشد ذاتى ميگويند و در هر حال ذاتيات هر شى‌ء «بين الثبوت» براى شى‌ء است و در انحاء وجودات اعم از ذهنى و خارجى محفوظاند.

خواجه طوسى گويد: ذاتى در اصطلاح منطق منسوب بذات نيست بلكه خود عين ذات است عين و ذات منسوب نتواند بود با خود و ذاتى در باب برهان مناسب مقدمات و نتائج برهانى آن بود كه محمولات مقدمات خود را ذاتى باشند تا غريب نبود چون غريب علت حكم نتواند بود و ذاتى در اين موضوع عام‌تر است از آنچه در ايساغوجى گفته‌ايم چه ذاتى آنجا اجزاء حد باشد.

(از اساس الاقتباس ص 380، 22- تعريفات سيد شريف ص 72 و رجوع شود به اسفار ج 2 ص 138- شفا ج 2 ص 461- شرح منظومه ص 188).

در كشاف است كه ذاتى در باب ايساغوجى اطلاق بر جزء ماهيت ميشود و مراد از آن جزء امرى است كه حمل بر ماهيت شود مانند جنس و فصل و در باب برهان محمولى كه انفكاك آن از موضوع محال باشد كه شامل ذاتيات و لوازم ماهيت شود.

(از كشاف ص 521) ابن سينا گويد:

كلى مر جزويهاى خويش را يا ذاتى بود يا عرضى و ذاتى آن بود كه چون معنى وى بدانى و معنى جزوى وى بدانى هرآينه سه حال بدانى يكى آنكه بدانى كه آن جزوى را آن معنى هست چنانكه چون بدانى كه حيوان چه بود و مردم چه بود و شمار چه بود و چهار چه بود نتوانى كه ندانى كه مردم حيوانى است و همچنان نتوانى كه ندانى كه چهار شمار است و لكن اگر بدل حيوان و شمار، موجود نهى و يا سپيد نهى توانى فهم كردن كه ندانى كه مردم هست يا چهار هست يا مردم سپيد است يا نيست.

و ديگر آنكه بدانى كه نخست آن معنى كه ذاتى است بايد كه بود، تا آن معنى آن چيز جزوى را بود چنانكه بايد كه نخست چيز حيوان بود تا آنگاه او مردم بود.

نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامى نویسنده : سجادی، جعفر    جلد : 2  صفحه : 881
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست