گذاشتهاند. در اين مورد گفتهاند: صورت جوهرى چيزى است كه موجب
امتياز شىء [از اشياء ديگر] است. زيرا ماده از حالت عدم تعين به حالت تعين منتقل
نمىشود مگر توسط صورتى كه آن را پوشش خود قرار داده است. بنا بر اين، اين صورت،
جوهر نه در موضوع است و تعيينكننده ماهيت شىء است و مقوم وجود بالفعل آن است.
مثل اينكه بگوييم نفس صورت بدن است. به اين معنى كه بدن بعد از مرگ منقلب مىشود،
يعنى بعد از انفصال از نفس تبديل به جثه بىجانى مىشود. بنا بر اين حيات آن ناشى
از اتحاد آن با صورتى است كه نام نفس بر آن مىنهيم. اما صورت عرضى، كيفيتى است كه
عارض شىء مىشود و اوضاع و احوال آن را دگرگون مىكند بدون اينكه طبيعت و ماهيّت
شىء دگرگون شود.
3- فيلسوفان معتقداند كه فكر داراى صورت و ماده است. ماده فكر عبارت
است از امورى كه فكر مركب از آنهاست. صورت فكر عبارت از روابط موجود بين اين امور
است. مثلا اگر استدلالى در ضرب اول شكل اول قياس تشكيل دهيم و بگوييم:
هر جيوهاى معدنى است هر معدنيى سفت است پس هر جيوهاى سفت است.
ماده اين استدلال مركب از سه حد است كه عبارت است از جيوه، معدن و
سفت و صورت آن عبارت است از روابط موجود بين اين حدود سهگانه. اين رابطه رابطهاى
صورى است كه وقتى برقرار شود، نتيجه ضرورة از مقدمات لازم مىآيد. و اگر قياس كاذب
باشد اشكال آن در ماده آن است نه در صورت آن.
4- قضاياى منطقى داراى يك حالت صورى است كه به موجب آن به چهار قسم
تقسيم مىشوند. اقسام چهارگانه عبارت است از موجبه، سالبه، كليه، جزئيه.
5- معادلات رياضى نيز داراى يك حالت صورى هستند. مانند معادله:
(ب+ د) 2 ب 2+ د 2+ 2 ب د اين معادله متضمن يك رابطه صورى است كه بر
تمام اعداد حقيقى صدق مىكند.
6- كانت بين صورت و ماده معرفت فرق گذاشته است.
به آن بخش از معرفت كه ناشى از احساس و تجربه است، عنوان ماده داده
است و به آن بخش كه ناشى از قواعد عقل است، عنوان صورت داده است. زيرا در نظر او
قوانين عقل عبارت است از ترتب دادههاى حس و تشكل آنها در قالبهائى كه ادراك و
فهم مواد را ممكن مىسازد. مثلا زمان، صورت داخلى حس است و مكان صورت خارجى آن
است. زمان و مكان دو صورت قبلىاند كه ادراكات حسى را تنظيم مىكنند.
مقولات عقل و معانى كلى هم صورتهاى حاكم بر تصورات جزئى هستند.
7- در فلسفه اخلاق لفظ صورت به معنى امر در قانون اخلاقى اطلاق مىشود
(چنانكه در اخلاق تنجيزى چنين است) يا به معانى استوار اطلاق مىشود (چنانكه در
اخلاق متكى بر خير و سعادت چنين است.) ماده قانون اخلاقى عبارت است از كيفيت فعلى
كه بدان امر شده است يا حوادث عينى كه ارزش اخلاقى آنها مورد قبول است. اخلاق صورت
محض عبارت از اخلاقى است كه مطابق شرايطى باشد كه كانت در كتاب نقد عقل عملى وضع
كرده است.
كانت گويد: «چون موجود عاقل بايد قوانين اخلاقى را بصورت قوانين كلى
تصور كند، نتيجه آن، اين است كه اين قوانين اخلاقى، از لحاظ صورت و بدون توجه به
ماده، قوانينى است مشتمل بر آنچه عمل اراده را معين مىكند.» و نيز گفته است: چنان
عمل كن كه بتوانى عمل خود را قانون كلى قرار دهى.
8- در روانشناسى گشتالت لفظ صورت به بنيه و تنظيم و تركيب، اطلاق
مىشود. اين نظريه را نظريه صورت گويند. (رجوع كنيد به گشتالت).
9- به بقاى احساس در نفس بعد از زوال مؤثر خارجى، يا به بازگشت احساسات
به ذهن بعد از غياب اشياء موثر در ذهن، صورت گويند و آن را صورت ذهنى مىنامند.
ابن سينا گويد: «صورت چيزى است كه نفس باطنى و حس ظاهرى آن را با هم درك مىكنند.
اما اول حس ظاهر آن را درك مىكند و به نفس تحويل مىدهد.» (نجات).
10- صورت تالى صورتى است كه مستقيما در پى
احساس درآيد، يا صورتى است كه از بعضى ظواهر احساس ايجاد مىشود كه زوال احساسى را
در پى دارد و توسط يك صورت سلبى متمايز مىشود. مانند سفيد كه در جاى سياه قرار
مىگيرد و يا مانند رنگهائى كه چون يكديگر را تكميل مىكنند در جاى يكديگر قرار
مىگيرند.
11- صورت جنسيه صورتى است كه از تركيب صور
اشياء مختلف در ذهن حادث مىشود. بطورى كه تركيب آن، ثبوت صفات مشابه و زوال صفات
مختلف را موجب مىگردد.
اين صورت شبيه صورت مركبى است كه گالتون از طريق ترسيم صور افراد يك
خانواده در يك لوح واحد، توسط