بسيار اتفاق مىافتد كه اين الفاظ به جاى يكديگر به كار مىرود. به
اين جهت گفتهاند اتحاد اين مفاهيم ذاتى و مغايرت آنها اعتبارى است. و نيز لفظ دين
به شريعت كه همان سنت است، اطلاق مىشود، يعنى سنن و احكامى كه خداوند براى بندگان
تشريع كرده است. لفظ دين در فلسفه جديد به چند معنى به كار مىرود:
1- دين مجموعه ادراكات، اعتقادات و افعالى است كه در جهت حب نفس نسبت
به خدا و بندگى خدا و اطاعت اوامر او، براى نفس حاصل مىشود.
2- دين عبارت است از ايمان به ارزشهاى مطلق و عمل به آن، مثل ايمان به
علم يا ايمان به پيشرفت يا ايمان به زيبائى يا ايمان به انسانيت. نسبت شخص يا كسى
كه به اين ارزشها پايبند است، به آنها مثل نسبت بنده خدا به خداست كه خداى خود را
دوست دارد و به احكام او عمل مىكند. هيچ يك از اين دو نسبت به يكديگر برترى
ندارند مگر به موجب عشق و اخلاق و از خودگذشتگى نسبت به محبوب و معشوق خود.
3- دين طبيعى اصطلاحى است كه در قرن نوزدهم بر بعضى عقايد اطلاق شده
است، از جمله عقيده به وجود خداوند و اينكه وجود او خير است و روحانيت و جاودانگى
نفس و لزوم رعايت فعل خير، از اين جهت كه ناشى از نداى درون و نور عقل است. فرق
دين طبيعى و دين تحصّلى (Positive( اين است كه دين طبيعى متكى بر نداى درون و
عقل است در حالى كه دين تحصلى متكى بر وحى الهى است كه بر دل پيامبران او وارد
مىشود.
4- اگر لفظ دين بر ملت اطلاق شود مقصود از آن گروه معينى از مردم است
كه هدف آنها بزرگداشت خدا و بندگى اوست مثل دين مسيحى كه مذهبى است داراى نظام خاص
خود و قوانين و روشها و آموزشهاى مخصوص خود دارد.
5- دين همچنين به معنى يك مؤسسه اجتماعى است كه افرادى را گرد هم
مىآورد كه داراى صفات زير باشند:
الف- قبول بعضى احكام مشترك و اجراى بعضى
از سنتها از طرف آنها.
ب- ايمان آنها به ارزشهاى مطلق و اشتياق آنها به تأكيد در اين ارزشها
و حفظ آنها.
ج- اعتقاد آنها به اينكه انسان به يك نيروى معنوى برتر از خود اتصال
دارد كه اين نيروى معنوى يا مفارق از اين عالم و يا سارى در آن است، و نيز يا
متعدد است و يا يكتا.
6- يكى از معانى دين در نظر دوركهيم فيلسوف جامعهشناسى عبارت است از
يك مؤسسه اجتماعى كه اساس آن تمايز بين امر مقدس و امر غير مقدس است و داراى دو
جنبه است: يكى جنبه روحى مركب از عقايد و دريافتهاى وجدانى، دوم جنبه مادى مركب از
مراسم و عادات.
ديناميكا
فارسى/ پوياشناسى
فرانسه/Dynamique
انگليسى/Dynamics
ديناميك بخشى از علم مكانيك است كه حركات جسمانى را، از جهت ارتباط
آنها با نيروهاى ايجادكننده حركت، مورد بحث قرار مىدهد. دانشمندان معمولا علم
مكانيك را به سه بخش تقسيم مىكنند كه عبارت است از:
1- ايستامندى (Statique( كه موضوع آن تحقيق در توازن قواى مؤثر در
اجسام ساكن است.
2- حركتى (Cinematique( كه موضوع آن تحقيق در حركات است با قطع نظر
از علل و اسباب مؤثر در آنها.
3- پوياشناسى يا پويامندى.
هربارت اين لفظ را بر تحقيق در حالات شعور، از جهت اتصاف آنها به
حركت و تبدل، اطلاق كرده است و لفظ ايستامندى را به تحقيق در حالات شعور، از جهت
اتصاف آنها به توازن، اطلاق كرده است.
اگوست كنت و اسپنسر نيز لفظ جامعه ايستامند را به توازن جامعه و لفظ
جامعه پويامند را به پيشرفت و تحرك جامعه اطلاق كردهاند. پويائى (ديناميكى) در
مقابل سكونى است. زيرا متضمن معنى تبدّل و صيرورت است و نيز در مقابل مكانيكى يا
آلى قرار دارد، زيرا متضمن معنى كار و تلاش و قوه فاعلى است نه صرفا به معنى
ارتباط ضرورى حركات بر طبق قوانين ثابت.
لفظ پويائى مجازا به كسى اطلاق مىشود كه متصف به نشاط باشد و بتواند
نيروهاى نهفته در درون افراد را برانگيزد.
اصالت پويائى (Dynamisme( در مقابل ساخت و كار (مكانيسم) است و به
فلسفهاى اطلاق مىگردد كه تمام ظواهر مادى را به نيروهاى غير قابل ارجاع به ماده
و حركت تفسير مىكند. مانند مذهب لايب نيتس كه يك مذهب مبتنى