ج: و بالاخره آزادىخواهى يك روش اقتصادى است كه معتقد است دولت بايد
از دخالت در امور صنعتى و بازرگانى خوددارى كند و در روابط اقتصادى بين افراد و
جامعه دخالت نكند. اين مذهب را آزادى اقتصادى گويند.
اين مذهب نقيض مذهب جامعهگرائى (اشتراكى) است يعنى با قول به سيطره
دولت بر تمام امور مخالف است.
و نيز آزادىخواهى را به معنى وجوب رعايت احترام استقلال افراد، يعنى
ضرورت عدم دخالت در كار افراد، يا قول به وجوب اعتماد به نتايج موفقيتبار نظام
آزادى، به كار بردهاند. خلاصه هواداران آزادىخواهى به رشد آزادىهاى فردى و
تحديد قدرت دولت معتقداند. اما محدوديت در قدرت دولت، هميشه متضمن رعايت آزادى
فردى نيست. زيرا اگر فرد از سلطه دولت آزاد شود، از گردن نهادن به سلطه جوامع ديگر
مصون نمىماند، جوامع و گروههائى كه مانع بهرهبردارى او از آزادىهايش مىشوند.
حزن
فارسى/ گرم
فرانسه/Tristesse ,Chagrin
انگليسى/Sadness ,Chagrin
لاتين/Tristitia
حزن از دردهاى نفسانى است كه تمام جان انسان را فرا مىگيرد و مترادف
غم و همّ و كآبت است. خدا فرموده است: «چشمانش از حزن سفيد شد» (وَ ابْيَضَّتْ عَيْناهُ مِنَ الْحُزْنِ)
حزن يا به نحو عارضى، در نتيجه وقوع يك امر نامطلوب يا فراق دوستان، عارض نفس
مىشود و يا به موجب قلق و اضطرابى كه نفس بدان گرفتار است طبعا عارض نفس مىشود.
از عادات شخص حزين اين است كه چهرهاش گرفته است، پژمرده و سر افكنده و ساكت است و
در عواقب كار خود بسيار مىانديشد. آلان گويد: اگر حزن را به انگيزههاى اصلى آن
بازگردانى جان تو شفا خواهد يافت.
مونيه مىگويد: اگر حزن شديد بر تو روى آورد ارزش اشياء در نظر تو
تغيير خواهد كرد. حزن نقيض سرور است. (رجوع كنيد به سرور)
حس
فارسى/ حس
فرانسه/Sens
انگليسى/Sense
لاتين/Sensus
1- حس در لغت به معنى حركت، صداى خفيف، صداى چيزى كه از نزديك انسان
عبور كند و انسان آن را نبيند، صداى شديد، شر، سرمائى كه به مزرعه زند، زدن با
تازيانه، درد زايمان، و لمس كردن زبانه آتش در ابتداى آن است.
2- نزد تمام فيلسوفان حس عبارت است از ادراك توسط يكى از حواس، يا فعلى
كه يكى از حواس انجام دهد، يا وظيفه فيزيولوژيكى نفس كه احساسات مختلف را در
مىيابد. مثلا مىگويند حس بساوائى، حس بينائى و ... در نظر ما فرق حس و احساس اين
است كه حس قوهاى يا ملكهاى است، در حالى كه احساس فقط يك پديدار است و نه چيز
ديگر. (رجوع كنيد به لفظ احساس). حاسّه عبارت از يك قوه طبيعى است كه با امكانات
عضوى در ارتباط است و انسان يا حيوان، تغييراتى را كه به بدنش برخورد مىكند،
درمىيابد.
3- در نظر ارسطو، حواس عبارت است از آلات ادراك پنجگانه يعنى بينائى،
شنوائى، چشائى، بويائى و بساوائى كه به حواس ظاهرى معروف است. علت تحديد حواس به
پنج عدد اين است كه اهل لغت، فقط حواس ظاهرى را مىشناسند، اما دانشمندان وجود
حواس ديگرى را اثبات مىكنند كه افعال گوناگونى انجام مىدهند و هر كدام داراى يك
نظام عصبى خاص است؛ مثل حس حركت، حس درد، حس گرما و سرما، حس توازن و ... (به
الفاظ زير رجوع كنيد: احساس، الم و سرما، حس توازن و ... (به الفاظ زير رجوع كنيد:
احساس، الم، توازن، حركت، عضلى، مفصلى) حواس پنجگانه باطنى در نظر فيلسوفان
مسلمان عبارت است از: حس مشترك، خيال، وهم، حافظه و متصرفه. اينها قواى درونى است
كه صور ناشى از حواس ظاهرى را مىگيرند، جمع مىكنند، نگه مىدارند و به كار
مىبرند.
ابن سينا گويد: «بعضى از قواى مدرك باطنى صور محسوسات را، و بعضى
ديگر معانى محسوسات را، درك مىكنند.» (شفا و نجات) قوهاى كه صورتها را درك
مىكند، حس مشترك است، و قوهاى كه آنها را حفظ مىكند، خيال است، و قوهاى كه
معانى را درك مىكند