هر جسمى محدث است.» (ابن سينا، نجات) در مقابل اين قياس، قياس
استثنائى است، و آن قياسى است كه «نتيجه يا نقيض نتيجه بالفعل در مقدمات موجود
باشد. مثل: اگر نفس ذاتا داراى فعل باشد، قائم به خويش است، اما نفس ذاتا داراى
فعل است. پس قائم به خويش است» (همان منبع) قياس اقترانى داراى دو نوع حملى و شرطى
است، و نوع شرطى آن يا منفصل است يا متّصل.
فيلسوفان پوررويال، قياس اقترانى را به قياس اطلاق مىكنند، كه مانند
قياسهاى شرطى و منفصل، كبرى شامل تمام نتيجه باشد. بنا بر اين، قياس اقترانى در
نظر اين گروه از فيلسوفان، مترادف قياس استثنائى در نظر ابن سينا و منطقيان اسلامى
است. (رجوع كنيد به قياس)
اقتصاد
فارسى/ ميانه روى
فرانسه/Economie
انگليسى/Economy
لاتين/Oikonomia
كلمه اقتصاد از قصد گرفته شده و قصد به معنى راه راست است. اقتصاد در
موردى است كه بين دو طرف افراط و تفريط باشد و مطلقا پسنديده است. به چيزى كه بين
پسنديده و ناپسند مردّد باشد، مانند چيزى كه بين جور و عدل واقع باشد نيز اقتصاد
اطلاق مىگردد.
اصل اقتصاد عبارت است از قول به
اينكه طبيعت براى دستيابى به اهداف خود، پيچيدهترين راه را انتخاب نمىكند بلكه
سادهترين راه را در پيش مىگيرد. مقصود از سادهترين راه، راهى است كه مستلزم
كمترين مقدار نيرو، ماده، كوشش، ابتكار و عمل باشد (رجوع كنيد به فعل) اقتصاد انديشه يك اصل كلى در تفكر علمى
است كه مقصود از آن رعايت ايجاز و اختصار و تعادل در استعمال فرضهائى است كه براى
تفسير پديدهها به كار مىرود. ماخ در اين مورد گفته است: علم اقتصاد در فكر است.
اقتصاد فى الاعتقاد نام كتابى از غزالى است.
روش اقتصادى عبارت از روشى است كه
«ابينغوس» آن را در امور مربوط به استظهار و پشت گرمى، براى محاسبه مدت بقاى اثر
چيزى در ذهن، بعد از آموختن آن، ابتكار كرده است.
علم اقتصاد علمى است كه از امور
مربوط به توزيع ثروت و دخل و خرج آن بحث مىكند و به كشف قوانين مربوط به اين
پديدهها مىپردازد. مقصود از ثروت، هر چيزى است كه فايده برساند يا هر چيزى است
كه در خريد و فروش ارزش پولى داشته باشد. اگر ثروت را به اين معنى لحاظ كنيم، كار
ثروت است و يا يكى از عوامل ثروت است. به اين مناسبت يكى از علماى اقتصاد، تعريف
اين علم را چنين اصلاح كرده است: علم اقتصاد عبارت است از بررسى در قوانين خريد و
فروش. ج. ب. سى (J .B .Say( گفته است:
علم اقتصاد، علمى است كه از قوانين بهرهمندى از ثروت، توزيع ثروت و
هزينه كردن ثروت بحث مىكند. در كتابهاى اقتصادى، اين تعريف را به اين طريق تصحيح
كردهاند كه بحث چهارمى به موضوع اين علم افزودهاند. اين بحث مربوط است به رواج
ثروت. بعضى از صاحبنظران بر اين عقيدهاند كه اين بحث ضرورت ندارد. زيرا رواج
ثروت حالتى از حالات توزيع آن است. البته انديشه رواج ثروت، در تحول و تكميل علم
اقتصاد، سهم مهمى داشته است. اما ارزش اين بحث، نزد معاصران كمتر از ارزشى است كه
قدما براى آن قائل بودند. دو مفهوم خرج و دخل متضمن مفاهيم ديگرى است كه چندان
ارتباطى با اقتصاد ندارد. از اين قبيل است: صنايع داخلى و مفاهيم فيزيولژى و نژاد
نگارى و خلق و خوى مردم در امور هزينه، پس خرج و دخل با مفهوم توزيع ارتباط دارد و
نسبت توزيع به خرج و دخل نسبت علت و معلول است. تا جائى كه به اين مساله مربوط
است، علم اقتصاد تعريفات متعدد و متنوعى دارد كه نسبت به حوزههاى اقتصادى با
يكديگر متفاوت است. يكى از حوزههاى اقتصادى بر اين عقيده است كه علم اقتصاد يك
علم استنتاجى است. زيرا پديدههاى اقتصادى را مىتوان از تعدادى معانى بسيط، تركيب
كرد. مدافعان اين حوزه، عبارتاند از: فيزيوكراتهاى فرانسوى قرن هيجدهم، ريكاردو،
خوزه اتريش. همچنين دانشمندانى كه روش رياضى را در تحقيقات اقتصادى به كار بردهاند،
از اعضاى اين حوزهاند. از اين جمله است: كورنو (Cournot(
، ستانلى جونس (Stanley Jevons( والراس (Walras(
، پاره تو (pareto( و پانتاايونى (pantaeoni(
حوزه تاريخى ديگرى وجود دارد كه مىگويد: آنچه در اقتصاد اصالت دارد
عبارت از روابط ضرورى كلى است و در اين علم بايد به توصيف روابط اقتصادى و
اختلافات اين