و از شهرى ديگر [1]. و اين همه وصفهاء [2] عرضىاند.
پس پيدا شد كه [3] چگونه بود نوعى كه جنس نشود، و اين را نوع انواع خوانند، يعنى نوع همه نوعها- كه زبر [4] وىاند. پس پديد آمد كه:
كلّى ذاتى: يا جنس بود، يا نوع بود [5]، يا فصل.
و اما كلى عرضى
يا تنها مر يك كلّى [6] را بود، چنان كه خندناكى مردم را. و اين را خاصه [7]- خوانند.
يا كلّيها بيش از يكى را بود، چنانكه جنبنده [8] هم مردم را [9]- وهم چيزى [10] ديگر را. و چون سياهى- هم [11] زاغ را- و هم چيزى [12] ديگر را
[1] - اندر شهرى الخ م- ك- ل،- از شهر ديگر- كب- آ،- از شهرى ديگر- ط،- اندر شهر ديگر بود- ه.
[2] - يفصها- آ.
[3] - آنكه- آ.
[4] - بى: كه- ق،- كه زير- د.
[5] - بى: بود- كب.
[6] - هر يك الخ- د- ل،- مر يكى- م- ك.
[7] - حواص- آ.
[8] - جنبيدن- د،- خنده- آ.
[9] - مردم را بود- م- ك- ط.
[10] - چيز- ل- كب.
[12] - چيز- ل- كب.
[11] - بى: هم- ل- ه،- هم نوع- م- ك- كب- ط.