نام کتاب : تجريد شرح نمط هفتم از كتاب الاشارات و التنبيهات نویسنده : بهشتى، احمد جلد : 1 صفحه : 166
بر اتحاد عاقل و معقول است، اشاره كنيم. او در فصل نهم از نمط هشتم
كمال جوهر عاقل را در تمثّل تجلّيات حق در نزد آن به اندازه امكان معرّفى مىكند.
سپس مىگويد:
تمثّلا لا يمايز الذّات. فهذا هو الكمال الّذي يصير به الجوهر
العقليّ بالفعل؛ [1]
تمثّلى كه از ذات مدرك، تمايز ندارد و اين همان كمالى است كه جوهر
عاقل، به وسيله آن، به فعليّت مىرسد.
او در شفا اينكه ذات نفس، عين معقولها شود را از محالات شمرده و
گفته است:
إنّي لست أفهم قولهم: إنّ شيئا يصير شيئا آخر، و لا أعقل أنّ ذلك كيف
يكون؟ [2]
من نمىفهمم چگونه چيزى چيزى ديگر مىشود و چگونگى آنرا تعقّل
نمىكنم.
به يقين بايد گفت: موضعگيرى او در برابر همه صورتها و محتملها،
اتحاد عاقل و معقول نيست؛ بلكه هرجا موضعگيرى منفى دارد، در برابر صورتها و
محتملها غير معقول است و هرجا موضعگيرى مثبت دارد، در برابر صورتى است كه هم
معقول و هم ممكن، بلكه واجب است.
او در فصل هفتم از مقاله نهم الهيّات شفا كمال نفس ناطقه را در اين
مىشناسد كه عالمى عقلى شود و صورت كل و نظام معقول و خير فائض در كل، در آن
ارتسام يابد. [3]
به گفته شاعر:
هر آن كو ز دانش برد توشهاى
جهانى است بنشسته در گوشهاى
فرزانگان انديشور، حكمت را عبارت از اين دانستهاند كه انسان، جهانى
عقلى همانند جهان عينى گردد. [4]