responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : يس اسماى حسناى الهى نویسنده : مدرسى، سيد محمد تقى    جلد : 1  صفحه : 97

بت‌پرست بود. در آن موقع، كنعان جزء امپراطورى روم بود. حضرت عيسى عليه السلام با رومى‌ها جنگيده بود و پادشاهان روم با حضرت عيسى عليه السلام و تعاليم او آشنا و با او دشمن بودند. از اين رو وقتى «يوحنّا» و «بولس» نزد پادشاه رفتند، آن‌ها را به زندان انداخت و به حجّت و احتجاج ايشان ترتيب اثر نداد.

فرستاده سوّم يعنى شمعون-/ وصىّ حضرت عيسى عليه السلام-/ آمد؛ ولى خودش را به عنوان پيغمبر يا فرستاده پيغمبر معرّفى نكرد. بلكه به اين عنوان وارد شد كه آمده است تا با آن‌ها همكارى كند و در دربار پادشاه بماند.

تا اين‌كه حادثه‌اى رخ داد. بين مفسّرين در اين‌كه اين حادثه چه بود، اختلاف است. بعضى مى‌گويند: جوانى فوت كرد ولى پدرش آنجا نبود.

رسم آن‌ها در آيين و دين خودشان اين بود كه اگر كسى بميرد و پدرش نباشد، صبر مى‌كردند تا پدرش بيايد. هفت روز جوانِ متوفّى را نگه داشتند؛ تا پدرش رسيد.

قبل از آنكه پدر بيايد، شمعون از پادشاه پرسيد:

«اين كسانى كه در زندان تو هستند، چه كسانى هستند؟» گفت:

«اين‌ها مدّعى حرف‌هاى نامربوطى هستند.» گفت:

«آيا مى‌توان با آنان صحبت كرد؟» موافقت كرد. رسولانِ زندانى را احضار كردند. شمعون از آن‌ها پرسيد:

«شما چه مى‌گوييد؟» گفتند:

«ما مى‌گوييم: خدا خالق است؛ نه بت‌ها! و دليلِ صحّت گفتارمان اين است كه مى‌توانيم مردگان را زنده كنيم.»

شمعون از فرصت استفاده كرد و از آنان خواست: اگر راست مى‌گوييد جوانى را كه به تازگى در اين شهر مرده است، زنده كنيد. همين كار را كردند!

نام کتاب : يس اسماى حسناى الهى نویسنده : مدرسى، سيد محمد تقى    جلد : 1  صفحه : 97
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست