لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ ما سَقَيْتَ لَنا- پس يكى از
آن دو كه با آزرم گام برمىداشت به نزد او آمد و گفت: پدرم تو را به نزد خود
مىخواند تا مزد سيراب كردن گوسفندانمان را بتو بدهد.» در اين جا اشارهاى است به
اين كه دينهاى الاهى عموما مخالف ورود زن در اجتماع و معامله كردن با ديگران
نيستند، ولى شرط آن است كه اين آميزش براى معامله آميخته با ادب و حيا باشد، چنان
كه مشاهده مىكنيم كه دختر شعيب پيغمبر را پدرش به دنبال انجام دادن كارى ضرورى
روانه مىكند، و آن دختر با پوشش عفت و حيا به دنبال اجراى فرمان پدرش روانه
مىشود.
و موسى (ع) اين دعوت را پذيرفت و هدفش گرفتن مزد براى آب دادن به چارپايان
نبود، بلكه مىخواست جايى براى خود در اين سرزمين غريب پيدا كند.
براى مهاجر مكتبى اين امر لازم است كه شبكهاى از روابط اجتماعى با
سببهاى مشروع گوناگون و در جهتهاى مختلف جامعه فراهم آورد تا از آنها در راه رسيدن
به هدفهاى حق خود بهره برگيرد، و هنگامى كه موسى با زنى بيگانه به راه افتاد، با
ادب گام برمىداشت،/ 300 و به آن زن دستور داد كه پشت سر او حركت كند و او را با
پرتاب كردن ريگى به چپ يا به راست در آن جا كه راه تغيير مىكند، آگاه سازد، چه
اگر آن زن پيشاپيش وى حركت كند، امكان آن هست كه متوجه شكل او شود.
در حديث آمده است كه
«پس موسى با او برخاست و آن زن پيشاپيش او راه مىرفت، و ناگهان
بادى وزيد و بخشى از پشت بدن او آشكار شد، و موسى به او گفت: از پشت سر من بيا و
راه را با سنگريزهاى كه از عقب من مىپرانى به من نشان بده تا از همان راه بروم،
چه من از قومى هستم كه به پشت زنان نگاه نمىكنند». [11]
«فَلَمَّا جاءَهُ وَ قَصَّ عَلَيْهِ الْقَصَصَ-
پس چون نزد او (شعيب) آمد و داستانهاى خود را براى او حكايت كرد.»