در معنى كلمه «حكم» اختلاف است. بعضى مىگويند مراد از آن رسالت است
بعضى مىگويند قضاء است و بعضى مىگويند عقل است و همه اينها به همان منصب الاهى
يعنى نبوت منتهى مىشوند كه نبوت جامع جميع آن فضايل است.
سپس مىگويد به نوح «علم» داديم. مراد از علم شناخت تفصيلى حقايق
است.
در كنار حكم و علم خداوند به لوط نعمت ديگرى هم داد و آن رهايى اوست
از خطرهاى مادى و معنوى كه او را احاطه كرده بود. آن گاه كه او را از آن شهرى كه
مردمش لواط مىكردند و راهزنى مىنمودند و مرتكب بسيارى ديگر از منكرات مىشدند
نجات داد و از ميان آن قوم بد كاره و خارج/ 349 از امر خدا و دور از دين و شريعت
او را بيرون برد.
وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْقَرْيَةِ الَّتِي كانَتْ تَعْمَلُ
الْخَبائِثَ و از آن قريه كه مردمش مرتكب پليديها مىشدند نجاتش بخشيديم.» در اين
آيه عمل منكرات را به خود قريه نسبت داده است. و اين اشاره بر اين است كه همه
مردمش مرتكب فساد و منكرات مىشدند تا آنجا كه آن شهر سراسر ناپاك گرديده بود.
إِنَّهُمْ كانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فاسِقِينَ
آنها كه مردمى بد و فاسق بودند.
اختلافشان بد و عملشان فسق بود. از چنين كسانى جز بد چه توقع توان
داشت و جز آزار و تجاوز به رسولان چه انتظارى. آنان هر كس كه صدايش را به اصلاح
بلند مىكرد و مىخواست كه در روش خويش تغييرى دهد مورد آزار قرار مىدادند.
[75] وَ أَدْخَلْناهُ فِي رَحْمَتِنا إِنَّهُ مِنَ
الصَّالِحِينَ او را در رحمت خويش داخل كرديم كه او از شايستگان بود.» رحمت را به
خانهاى تشبيه كرده كه انسان بدان داخل شود و خانه بر او محيط گردد و او را از
خطرهاى خارجى حفظ كند و اسباب راحت او را مهيا نمايد و آرامش بخشد. خداى تعالى
پيامبر خود لوط را در سراى رحمت خاص خود داخل