وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ
و آفتاب و ماه را كه هر يك در فلكى شناورند.» آن دو در حركتاند بشر نيز بايد در
حركت باشد. ولى حركت بايد به سوى هدفى باشد زيرا حركت بدون هدف لهو و بازيچهاى
بيش نيست.
سنت مرگ
جدى بودن زندگى و اين كه لهو و بيهوده نيست، در دو چيز است: مرگ و
ابتلاء. خداى تعالى مرگ را براى بشر امرى حتمى قرار داده.
[34] وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِكَ
الْخُلْدَ أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ ما پيش از
تو هيچ بشرى را جاويدان نساختهايم. چسان اگر تو نيز بميرى آنها جاويدان بمانند.»/
308 آرى همه مردم خواهند مرد. قرآن به شيوه والاى خود ضمير مخاطب مىآورد تا همگان
را در جوى وحشتناك قرار دهد تا تلخى مرگ را حس كنند و زندگى را بازيچه نپندارند.
در حالى كه رسول اللَّه كه گرامىترين آفريدگان است طعم مرگ را
مىچشد، آيا ممكن است كسانى پس از او جاودانه زندگى كنند.
[35] كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ
هر كس طعم مرگ را مىچشد.» تعبير «طعم مرگ چشيدن» معنى را به ذهن نزديكتر مىكند،
زيرا مرگ را چونان شربتى مىپندارد كه همه آن را سر مىكشند.
آرى، همه ما بايد جام مرگ را سر بكشيم. آيا از آنان كه رفتهاند عبرت
نمىگيريم؟ كسى كه از مرگ كه حقيقتى مسلم است عبرت نگيرد از چه چيز عبرت خواهد
گرفت. روزى امير المؤمنين على (ع) مردى را ديد كه در تشييع جنازهاى مىخنديد.
حضرت فرمودند: «گويى مرگ براى ديگران و نه براى ما معين شده يا بعضى چنان پندارند
كه آنان كه مردهاند به سفرى كوتاه رفتهاند و به زودى باز مىگردند. آنها را در
گورهايشان دفن مىكنيم و ميراثشان را مىخوريم، گويى كه