خواستار بازيچهاى مىبوديم خود آن را مىآفريديم. اگر خواسته
بوديم.» اگر آفرينش بدون هدف آفريده شده يعنى خداى تعالى هدفمندى را از آن گرفته
بود و آن را لهو و بازيچه ساخته بود ديگر جهان را غايت و مقصودى نبود و از قوانين
و سنن بىبهره مىبود يعنى، در آن قوانينى نبود كه از ذره تا كهكشان را زير فرمان
داشته باشد.
وقتى كه مىبينيم كه هر چيز به سوى هدفى مىرود يا به تعبير بهتر به
سوى غايت و مقصودى در حركت است آيا مىتوان گفت كه انسان را عبث آفريده است؟
و بدون هدف. «آيا پنداشتهايد كه شما را به عبث آفريدهايم و شما به
نزد ما بازگردانده نمىشويد».
نه ... تو به نوبه خود در برابر قانون هدفمندى خاضع و تسليم هستى بنا
بر اين هم مسئول هستى و هم كيفر مىبينى هر گاه به مسئوليت خود نپردازى.
در معنى اين آيه اقوال مختلفى هست ولى اين معنى كلى چيزى است كه از
همه آن اقوال حاصل مىشود.
/ 289 [18] بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى
الْباطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ وَ لَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ
بلكه حق را بر سر باطل مىزنيم تا آن را درهم كوبد و باطل نابود شونده است. واى بر
شما از آنچه به خدا نسبت مىدهيد.» اين سنت خداست كه بر عالم جارى است در تمام
اعصار و قرون. بر انسان لازم است كه زندگى خويش بر اساس نهد اگر خواهد كه موفق
شود. و به اهداف خود برسد و از عذاب محتوم رها گردد.
كلمات اين آيه همانند صاعقهاى شديد است كه تا اعماق ضمير نفوذ
مىكند. حق- چنان كه گويى از جايى دوردست- مغز سر باطل را هدف قرار مىدهد و بر آن
فرو مىكوبد و آن را متلاشى مىسازد و هيچ چيز از آن باقى نمىگذارد.
اين آيه ما را به واقعيت خلقت و نظام حاكم آگاه مىكند ما را به
تزكيه نفس خويش وامىدارد. آرى، قانون جاذبه كه به وسيله آن سنگى از بالا به
پايين