را به حركت وامىدارد و خدا را به يادش مىآورد و او را از راستترين
راهها به خدا مىرساند.
تصور موسى در آن شب و در آن صحرا و در كنار وادى طوى كه با خدا تكلم
مىكند و خدا با او تكلم مىكند، در دل آدمى هم برانگيزاننده شادمانى است و هم
ايجاد كننده وحشت.
بسا اتفاق افتاده كه ما نيز در بيابان بى فرياد زندگى سرگشته مىشويم
در آن حال در پى دستى هستيم كه ما را از گمراهى برهاند اين دست رهاننده دست خداى
مهربان است خدايى كه در آن شب سرد و تاريك با موسى سخن گفت و موسى با او به راز و
نياز پرداخت. خداوند با موسى به كوتاهى سخن گفت ولى موسى دوست داشت كه با خدا سخن
به درازا كشد، زيرا سخن با محبوبان بس به دراز كشد. با آن كه زن و فرزندش چشم به
راه او بودند موسى دلش مىخواست هم چنان در آنجا مىايستاد و با محبوب خود به
گفتگو مىپرداخت.
/ 133 اما فايدهاى كه از اين آيات حاصل مىشود اين است كه انسان تا
چه حد مىتواند فرا رود كه به هم صحبتى خداى تعالى نايل آيد. در مقابل تا چه حد
مىتواند نزول كند كه به صورت فرعون در آيد. آرى در هر انسانى دو گونه استعداد
متضاد است: استعداد موسى شدن و استعداد فرعون شدن.
شرح آيات
قصه موسى
[9] وَ هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ مُوسى
«آيا خبر موسى به تو رسيده است؟» مخاطب اين سؤال تنها خداى تعالى نيست بلكه خطاب
متوجه همه مردم است. خطاب است هم به تو و هم به من.
[10] إِذْ رَأى ناراً فَقالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا
إِنِّي آنَسْتُ ناراً آن گاه كه آتشى ديد و به خانواده خود گفت: درنگ
كنيد كه من از دور آتشى مىبينم.» زمانى كه موسى از مدين به مصر مىآمد، در راه
خسته شده بود. هم خود او