و چون اندكى در اين صفات تدبر كنيم، آنها را به معنى حقيقتى خواهيم
ديد كه عقل را بر تفكر، و قلب را بر تدبر يارى مىكند، و نه اين كه چيزى باشد كه
جايگزين آن شود.
جهت گيرى نادرست
چون انديشه استقرار و ثبات پيدا كرد، ناگزير بايد جهتگيرى نادرست
درباره تفسير را كه پيشتر رايج بود تغيير داد، و آن: تبديل كردن قرآن است به چيزى
كه جايگزين تفكر و تعقل شود در صورتى كه قرآن تفكر و تعقل است، و آن كس كه قرآن را
جانشين انديشه سازد، همچون كسى است كه بخواهد دوربين را جايگزين چشم قرار دهد، يا
نور را جانشين ديدن، يا همچون كسى است كه ارقام را در رياضيات/ 338 به جاى حقايقى
قرار دهد كه اين ارقام بيان كننده آنها محسوب مىشوند.
تفسير و تدبّر
و شايد اين همان تفاوتى باشد كه ميان دو كلمه تفسير و تدبر، و نيز
ميان دو كلمه تفسير و تأويل وجود دارد.
تفسير به معنى شرح و توضيح دادن خود آيات قرآنى است از لحاظ ارتباطى
كه با ذات قرآن دارند يعنى: حروف آن و كلمات آن و جملهها و آيات آن، و سياق
مجموعه توجيه كننده در قرآن و ارتباط سورهها با يكديگر.
ولى تدبر چيزى ديگر است، و قرآن آن را وسيله تأويل يعنى دست يافتن به
پايانها و نتيجههاى آيات خوانده است، و اين كلمه مشتق از (الدّبر) به معنى قسمت
پايانى هر چيز است، و از اين جا مىفهميم كه تدبر عبارت از توقف نكردن