شمردن، و برتر از ارادهاى كه خدا به انسان عنايت كرده است.
2- انديشه فداء و قربانى كردن كه بشر بنا بر آن چنين مىپندارد كه
اگر انجام دادن فرمانهاى دشوار و تحمل ناپذير باشد، چه بهتر از اين كه پروردگارهاى
ديگرى جز پروردگار اعلى تبارك و تعالى تصور كنيم و به آنها پناه بريم تا ما را از
دشوارى مسئوليتى كه پروردگار اعلى تحمل آن را بر ما واجب كرده است، برهانند.
همين فكر فدا است كه به مذهب نصارى نفوذ يافته است.
خواه پرداختن به شهوات از راه اول حتميات بوده باشد يا از راه دوم
فدا، ايمان به خداى بىهمتاى يگانه آن را نفى مىكند و بشر را بدين گونه با
مسئوليتهاى بزرگى كه دارد روياروى قرار مىدهد.
آن كس كه به خدا ايمان دارد و ميان خود و عقلش پرده و حجابى به وجود
نياورده است، در ژرفناى ذات و هستى خويش اين را مىداند كه خدا او را در آنچه
مىكند آزاد گذاشته است تا هر گونه كه مىخواهد عمل كند. پس چون به اين حقيقت برسد
مسئوليتهاى خودش را مىپذيرد و تحمل مىكند و به اين امر اعتقاد دارد كه متغيرهاى
زندگى او، همچون تندرستى و بيمارى، و بردهدارى يا عبوديت، و ثروتمندى يا فقر، و
نظاير اينها نيز همه برخاسته از خود او است، و انسان ساده بدون عقده و دور از
شهوتها پيوسته بر اين حقيقت واقف است و همين احساس او را به قبول مسئوليت رهبرى
مىكشد، زيرا كه چون به واقعيت خود معترف باشد، براى خود نقشهاى حكيمانه ترسيم
مىكند تا از راه آن به هدفهاى خود دست يابد.
در مقابل چنين انسانى، انسان ديگرى را مىيابيم كه به تصور خود چنان
مىپندارد كه برتر از عقل او چيزهاى ديگرى نيز وجود دارد- همچون امور حتمى تاريخ و
اجتماع و اقتصاد و روانشناسى و آموزش و پرورش- پس يكى از چنين انسانها چنان
مىپندارد كه اين حتميات است كه انسان را مىسازد، و وظيفه انسان آن نيست كه/ 229
قرارى برخاسته از فكر و اراده خودش را بسازد، بدان جهت كه عقل در نظر او چيزى جز
صورتى از ماده تغيير شكل يافته نيست.