موسى ساحران را ديد كه ريسمانهاى خود افكندند، از آن بيم داشت كه
ممكن است حكمت و مشيت خدا اقتضا كند كه يارى از او دريغ دارد.
ولى چون به تاريخ رجوع كنيم اين ترس فروكش كند زيرا مىبينيم كه خداى
تعالى درست در لحظه عسرت و سختى يارى خود فرو مىفرستد.
فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ فَسْئَلِ
الَّذِينَ يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكَ اگر در آنچه
بر تو نازل كردهايم در ترديد هستى، از آنهايى كه كتاب آسمانى پيش از تو را مىخوانند
بپرس.» البتّه اين به آن معنى نيست كه پيامبر و مؤمنان نزد شخص معينى مثلا عبد
اللَّه بن سلام كه هم به امر رسالت ايمان داشت و هم از تاريخ پيامبران و اديان
آگاهى داشت بروند و از او بپرسند. سياق سخن كلى و عمومى است يعنى به خبرگان و
آگاهان به تاريخ از همه طوايف مىتوان مراجعه كرد. مسلّم است كه اگر از ثقات باشند
آنچه را كه در قرآن آمده است تأييد مىكنند.
لَقَدْ جاءَكَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلا تَكُونَنَّ مِنَ
المُمْتَرِينَ هر آينه حق است آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده است پس نبايد
در شمار ترديد كنندگان باشى.» يعنى هنگامى كه به تاريخ مراجعه كنى و بنگرى كه
چگونه خدا دين خود را در موقع مناسب يارى مىكند، آن شك/ 453 به يقين بدل شود. در
اين آيه حقايقى آمده است كه اينك به آنها اشارت مىرود.
الف: ضرورى نيست كه خطابهاى قرآنى همه متوجه به پيامبر باشد، بلكه
قرآن كتاب خداست كه بر همه مردم نازل شده است. بنا بر اين اگر خطابى در آيات ديديم
لزومى ندارد كه به تأويل پردازيم. مثلا زجاج مىگويد: درباره اين آيه فراوان سؤال
شده معلوم است كه اين خطاب هر چند به پيامبر است ولى مخاطب آن همه مردم هستند يعنى
«اگر شما در شك هستيد بپرسيد ...» دليل اين امر آيه 104 همين سوره است.
پس پيامبر در آنچه بر او وحى شده ترديد و شكى ندارد.