خدا به مردم فرصتهايى محدود عطا كرده است و آنها بايد در خلال اين
فرصتها راه خود را اختيار كنند. در پايان فرصتها پاداش كامل خود را خواهند يافت.
/ 342 فَنَذَرُ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا فِي
طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ پس آنان را كه به ديدار ما اميد
ندارند وا مىگذاريم تا در گمراهى خويش سرگردان بمانند.» يعنى خداوند كسانى را كه
به او و روز بازپسين ايمان ندارند وا مىگذارد و از ديدار حق محروم مىدارد و اين
به كيفر ظلم و طغيانى است كه بر آنان احاطه دارد.
طغيان بصيرت را تيره مىسازد
[12] طغيان در برابر فرمان الهى مانع ديدار خداوند مىشود. اسراف
سبب فراموشى نعمت و سرمستى اصحاب نعمت مىگردد. اسرافكار مىپندارد كه نعمت حق ملك
موروث اوست، از اين رو متوجه عبوديت و ضعف و حقارت خود نمىشود مگر زمانى كه آن
نعمت از دستش برود. در آن حال مىبينى كه به درگاه بارى تعالى زارى مىكند تا آن
نعمت به او باز گرداند. چون نعمت باز گرديد و ايام محنت او به سرآمد بار ديگر به
غرور و اسرافكارى خود باز مىگردد و آنچه را كه از ارتكاب آن توبه و انابه كرده
بود باز سرلوحه اعمال خود قرار مىدهد.
وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ
قاعِداً أَوْ قائِماً چون آدمى را گزندى رسد چه بر پهلو خفته و چه
نشسته يا ايستاده باشد ما را به دعا مىخواند.» يعنى در همه حال خدا را مىخواند.
يا در آن ايام محنت در هر حال كه باشد به درگاه او تضرع مىنمايد.
فَلَمَّا كَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأَنْ لَمْ يَدْعُنا
إِلى ضُرٍّ مَسَّهُ و چون آن گزند را از او دور سازيم چنان مىگذرد
كه گويى ما را براى دفع آن گزند كه به او رسيده بود، هرگز نخوانده بود.» يعنى به
جاى شكرگزارى به درگاه خدا بىاعتنا به راه خود ادامه مىدهد چنان كه گويى هرگز
مصيبتى به او نرسيده است و به درگاه خداوند براى دفع آن