وَ قَلَّبُوا لَكَ الْأُمُورَ كه در آيه
آمده است مراد همين است. در مجمع البيان ج 5/ 36 اين معنى از ابو مسلم نقل شده
است.
من تصور مىكنم كه معنى آن چنين باشد كه امور را نه به صورت حقيقى و
واقعى آنها جلوه مىدادند يا آن كه در اطراف رسول اللَّه شايعه پراكنى مىكردند،
ولى به هر معنى كه باشد يك چيز مسلم است كه اعمال آنان به شكست انجاميد و دين خدا
آشكار شد و در حرارت پيروزى و تحقق امر رسالت چونان تكه برفى آب شد.
حَتَّى جاءَ الْحَقُّ وَ ظَهَرَ أَمْرُ اللَّهِ وَ هُمْ كارِهُونَ
تا آن گاه كه حق فراز آمد و فرمان خدا آشكار شد در حالى كه از آن كراهت داشتند.»
منافقان پيوسته در اين انديشه بودند كه نور خدا را با اين گونه گفتارها و شايعات
باطل خاموش كنند.
هدف منافقين
[49] بعضى از منافقان هدفشان آن بود كه دين را تابع شهوات و اهواء
خود سازند. از رهبرى اسلام مىخواستند كه آنان را در ارتكاب جرايمشان آزاد بگذارد
زيرا مىپنداشتند كه اين گونه اعمال حق آنهاست. منافقان تهديد مىكردند كه اگر اين
آزادى عمل به آنان داده نشود، دين را ترك خواهند گفت و با اوامر الهى به مبارزه بر
خواهند خواست و آن وقت هر اتفاقى كه بيفتد به گردن رهبر دينى است كه در كار آنان
اشكالتراشى مىكرد. آيا اين ادعا درست است؟ يا اين روش پسنديده است؟ هرگز، زيرا
دين بر همه شئون انسانى نظارت و غلبه دارد. اوست كه بايد زمام مردم را به دست
داشته باشد نه آن چنان كه منافقان مىپنداشتند، مردم زمام دين را./ 192 معنى حرف
منافقين اين بود كه هر طور كه اميال و خواستهايشان ايجاب كند با دين بازى كنند
نتيجه اين امر چيزى جز بى ارج كردن دين نبود و چنين دينى كه بازيچه دست منافقان
باشد ديگر دين نخواهد بود.
وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ ائْذَنْ لِي وَ لا تَفْتِنِّي
بعضى از آنان مىگويند: مرا رخصت ده و به گناه مينداز.»