در واقع از اين مراكز توطئه نمىتوان انتظار وفاى به عهد داشت زيرا
بناى حركت آنها بر مبارزه با ارزشهاى والا و مقاومت در برابر نيروهاى مصلح اجتماعى
است. از اين رو مىبينيم كه تمام همّشان بر اين است كه در عين اين كه با مسلمانان
پيمان مىبندند قصد پيمانشكنى در دل نهفته دارند.
إِنَّهُمْ لا أَيْمانَ لَهُمْ زيرا ايشان
را رسم سوگند نگه داشتن نيست.» البته قتال با پيمان شكنان نبايد به قصد انتقامجويى
باشد، بلكه بايد به هدف نگهداشتن آن در مرز خود باشد به گونهاى كه راه تجاوز بر
آنان بسته گردد و به ارزشهاى اسلامى خستو شوند و چون ديگر مسلمانان از حريت و
كرامت و حقوق خويش بهرهمند گردند. از اين رو پروردگار ما مىگويد
لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ باشد كه از
كردار خويش باز ايستند.» يعنى ديگر پيمان شكنى نكنند و از طعن در دين باز ايستند.
[13] اما عواملى كه ما را به قتال با پيمان شكنان وامىدارد عبارتند
از
اولا: عمل نكردن به سوگند و شكستن پيمانهاى سياسى با جامعه اسلامى،
در نتيجه مخالفت ايشان با نظام اجتماعى. مراد از پيمان همان تعهدى است كه مسلمانان
از طريق بيعت و اهل ذمه از طريق معاهده بين دو طرف بدان گردن نهاده است. هر گاه يك
گروه پيمان خود نقض كند جامعه اسلامى امنيت خود را در خطر مىبيند، در نتيجه
مىترسد كه ديگران هم عهد و بيعت خويش بگسلند و اين امر سبب بحران جامعه اسلامى
گردد. از اين رو مىفرمايد
أَ لا تُقاتِلُونَ قَوْماً نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ
آيا نمىجنگيد با مردمى كه سوگند خود شكستند؟»/ 130 ثانيا: مقاومتشان در برابر
نظام سياسى و قصد براندازى حكومت اسلامى از طريق نبرد با قيادت شرعى كه در وجود
رسول اللَّه يا امام متمثل شده است.
وَ هَمُّوا بِإِخْراجِ الرَّسُولِ و آهنگ
اخراج پيامبر كردند.» ثالثا: اينان بودند كه نخست خصومت آغاز كردند و آن كه به ظلم
آغاز كند