بزرگترين آزارى كه مستكبران مىتوانستند بر مؤمنان وارد آورند، اين
بود كه برخى از نعم مادى را از آنان دريغ دارند و اين شيوه مستمر آنهاست كه همواره
طاغوتان مخالفان خود را از آن مىترسانند، ولى بايد ديد كه سرانجام چه خواهد شد.
[91] خداى سبحان به بشر فرصتى محدود داده است و در اين فرصت آنان را
مىآزمايد كه/ 384 در برابر تمايلات شهوى تا چه حد پايدارى توانند. خداوند اين
فرصت را به قوم شعيب نيز عطا كرد. اكنون آن فرصت به پايان رسيده و زمان سرنوشت فرا
رسيده است.
فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دارِهِمْ جاثِمِينَ-
پس زلزلهاى سخت آنان را فرو گرفت و در خانههاى خود بر جاى مردند.» اين زلزله به
قدرى سخت بود كه خداوند مهلتشان نداد كه حتى براى مردن خود را مهيا كنند و بر زمين
بخوابند.
معيار زيانمندى
[92] در اين جا آن واقعيتى كه شعيب مردم را از آن بر حذر مىداشت
آشكار شد كه زيان و سود در ارزشهاى پايدار است نه در مصالح زودگذر.
الَّذِينَ كَذَّبُوا شُعَيْباً كَأَنْ لَمْ يَغْنَوْا فِيهَا-
آنان كه شعيب را به دروغگويى نسبت دادند، گويى هرگز در آن ديار نبودهاند.»
فرصتشان به پايان رسيد و زندگيشان بر باد رفت و بازارهايشان ويران گرديد، به
گونهاى كه هر كس مىپنداشت كه اصلا موجودى در آنجا نمىزيسته است.
الَّذِينَ كَذَّبُوا شُعَيْباً كانُوا هُمُ الْخاسِرِينَ-
آنان كه شعيب را به دروغگويى نسبت مىدادند، خود زيان كردند.» [93] اما شعيب قوم
خود را كه هلاك شده بودند به همان حال رها كرد بىآن كه برايشان قطره اشكى ببارد.