رجز شنيدهايم، و گفتيد كه: ديوانه است! و ما جنون را ديدهايم و او
شك و ترديد و وسوسه جنون را ندارد، اى معشر قريش! مواظب كار خود باشيد، چه به خداى
سوگند كه امرى بزرگ بر شما نازل شده است». [98]
[44- 47] اينك به آيات كريمه در آن جا باز مىگرديم كه از امانت رسول و صحت رسالت
سخن مىگويد و هر افزايشى از او (ص) را بر اين رسالت به صورت قاطع نفى مىكند، و
اين ما را به حقّانيّت حق هدايت مىكند، و به اين كه خدا آن را بر انسان واجب كرده
است بدون اين كه حتى با دوست و نزديكترين آفريدگانش به خود، محمد (ص)، نرمى نشان
دهد.
«وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ
الْأَقاوِيلِ- و اگر پارهاى از گفتهها را بر ما مىبست.» زمخشرى گفته است كه:
تقوّل صيغه افتعال از «قول» و چنان است كه در آن تكلفى از متكلّف و نسبت دهنده آن
وجود دارد، و اقوال متقوّله (بسته شده به دروغ بر ديگران) به منظور كوچك كردن و
حقير شمردن آنها اقاويل خوانده شده است، همچون أعاجيب و أضاحيك/ 323 و چنان است كه
أفعوله از قول است [99] و معنى آيه اين مىشود كه:
اگر گفتهاى را به ما نسبت دهد كه ما آن را نگفتهايم، [100]
و فرضى كه در اين جا شده فرضى جدلى است و اين معنى را مىرساند كه پيغمبر (ص) تقوّل
نكرده است- حاشا بر او كه چنين كند- چه ديده نشده است كه وعيد الاهى در اين خصوص
تحقق پيدا كرده باشد. و اين آيه پيامبر را تزكيه مىكند، نه تنها در قرآن، بلكه در
همه گفتهها و سخنانش. و اين گواهى آشكار الاهى نشانهاى بر عصمت پيامبر ما (ص)
است، و نيز نشانه آن كه سنت او همچون قرآن از هواى نفس او برنخاسته و هر چه گفته
همه به علم و حكمت خدا بر زبان او روان شده است.
«لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمِينِ-
او را به دست راستش مىگرفتيم.»