روز، و آسمان و زمين، و نفس و طبيعت آن، و ميان رستگارى كسى كه آن را
تزكيه مىكند و ناكامى كسى كه آن را در رسوبات گناه و انحراف غرق مىكند سخن به
ميان مىآيد ... و در مثال سوم ارتباطى ميان اول روز و ضحى كه وقت حركت و فعاليت
است، و شب كه هنگام آسايش و خواب است، و ميان اين چيزها: اين كه وحى از پيغمبر قطع
نشده، و اين كه آخرت بر دنيا فضيلت دارد و اين كه عطا و بخشش خدا عوضى است كه در
مقابل رنجها و فداكاريها و بيش از آن به انسان مىدهد تا به آن راضى شود، مشاهده
مىكنيم.
پس از تدقيق در مثالهاى ياد شده بر ما معلوم مىشود كه آنچه به آن
قسم ياد شده نماينده شهود يعنى طرف آشكار حقايق است، و آنچه قسم بر آن واقع مىشود
نماينده غيب يعنى حقايق پنهان و معنوى، و ارتباط ميان اين دو در عالم تحقيق آشكار
مىشود، و چه بسا كه ما از آن نادانيم يا غافل مىمانيم، و آيات براى آن مىآيد كه
اين ارتباط را بيان و به ما يادآورى كند، و به همين گونه است در ديگر آيات سوگند
قرآن.
2- در قسم قرآنى درمانى براى غرور بشر است، تا او را از كبر و
گرفتارى ذاتش به گستره حقايق بيرون آورد، چه قسم محتوى يادآورى او است به
آفريدههاى عظيمى كه در پيرامون او جاى دارند، همچون درياهايى كه از او ژرفتر است،
و آسمانى كه گستردهتر، و كوههايى كه از/ 94 جسم او درازتر و حجيمتر است، و اين توجيه
و راهنمايى به حقايقى كه همه آنها در هنگام ياد خدا كردن با آنها رو به رو
مىشويم، بدون شك هر چه زودتر در نفس او توجهى مثبت به عظمت آفريننده جهان پديد
مىآورد كه او را به تسليم به پروردگارش راهنمايى مىكند، و قرآن، در آن هنگام كه
مىگويد وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ
الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولًا «و در زمين
به ناز و خرامان راه مرو كه تو نه زمين را مىتوانى بشكافى و نه از بلندى به
كوهها خواهى رسيد». [4]