تا چنان نشود كه مهمان بخواهد او را از اين كار باز دارد.
28 [فأوجس]: در دل پنهان داشتن.
29 [صرّة]: بانگ بلند و فرياد، از صرير به معنى صوت.
[فصكّت]: دست بر صورت خود كوفت.
34 [مسوّمة]: نام و نشان گذارده شده.
39 [بركنه]: ركن جايى است كه بدان تكيه و اعتماد مىشود، و فرعون بر
سپاهيان و پادشاهى خود متكى بود.
40 [اليمّ]: دريا.
[مليم]: كارى كرده كه موجب ملامت است.
41 [الريح العقيم]: از آن روى باد عقيم و سترون ناميده شده كه از
رحمت تهى است و خيرى از آن تولد پيدا نمىكند.
42 [كالرّميم]: رميم و پوسيده آن چيزى است كه از خرد شدن سنگ يا
ساختمان و جز آن فرو ريزد، و به قولى هر چيز هلاك شده و كهنه و فرسوده است همچون
گياه خشك شده و كاه، و به قولى استخوان كهنه كوفته و نرم شده است.
44 [فعتوا]: يعنى از پذيرفتن فرمان پروردگارشان، به سبب ترفع و
استكبار خارج شدند.