كه در پايان آن مىخوانيم لا تَنْفُذُونَ إِلَّا
بِسُلْطانٍ، و بنا بر اين چنين كارى از ايشان برمىآيد، بدان شرط كه سلطان و
قدرت و وسيله اين كار را در اختيار داشته باشيد. و قرآن بدين گونه منعكس كننده
نظريات علمى رايج در زمان نزول خود نيست، و اگر ساخته بشر مىبود، امكان نداشت كه
از آثار آن نظريات در امان بماند، چه مگر افكار انسان برخاسته از جوّ علمى محيط بر
او نيست؟ آيا نمىبينى كه چگونه تفسيرهاى مردمان از قرآن در تحت تأثير جوهاى علمى
زمان نوشته شدن آنها بوده است، در صورتى كه بحث در آنها درباره كتابى جريان داشته
كه هيچ نقصى به آن راه ندارد، و هيچ كتابى را كه انسان در سراسر تاريخ تأليف كرده
است نمىيابيم مگر آن كه بازتابى از سطح علمى زمان نوشتن آن است جز قرآن./ 322 آيا
همين مطلب ما را به آن راهنمايى نمىكند كه آن كتاب پروردگار ما است كه باطل نه از
پيش بر آن راه مىيابد، و نه از پس از آن؟
بدين گونه قرآن هميشه مقياس تمدن است، و اگر با نظريهاى علمى
ناسازگار باشد، بدون شك قول خدا را استوار و ثابت خواهيم يافت، و اما آن نظريه از
ميان خواهد رفت.
يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ
تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطارِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فَانْفُذُوا
«اى گروه جنّ و انس! اگر توانستيد كه از اطراف آسمانها و زمين به درون رويد، پس به
درون رويد.» قرآن بدين گونه چشم داشت و توقع نهفته در درون نفس انسان را به طرف
علم و معرفت و پيشرفت برمىانگيزد، و با او درباره بادى سخن مىگويد كه در خدمت
سليمان (ع) بود، و اين كه او چگونه زندگى موجود در پيرامون خويش (كوهها و جنّيان
و پرندگان و ...) را مسخر كرد و در خدمت تمدن بشرى قرار داد، و اين تأكيدى بر آن
بود كه راه در برابر او براى رسيدن به اين قله بلند تمدّن بشرى وجود دارد، و طبيعة
در آن هنگام كه در اين آيه ما را از امكان شكافتن فضا آگاه مىكند و برمىانگيزد،
نقشه سفينه فضايى را براى ما ترسيم نمىكند، و چرا در آن سورهاى نازل نشده است كه
با ما از لغت و زبان پرندگان با ما سخن گويد؟ براى