3- به ياد خدا افتادن و پند گرفتن، و اين امر از تكرار گفته خداى
تعالى
وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ
در چهار جا، و دو آيه (15 و 51) آشكار مىشود.
/ 206 با تدبّر دقيق و عميق در سوره، به وجود ارتباطى ژرف در ميان
اين سه محور پى مىبريم، پس إعراض علاوه بر آن كه آشكار كننده تكذيب است، سبب آن
نيز هست، و اين براى ما اين مطلب را بيان مىكند كه دروغ تصور كردن رسالتها
برخاسته از اعتقاد قاطع تكذيب كنندگان به آن نيست، بلكه از يك انحراف حقيقى در
نفسهاى ايشان سرچشمه مىگيرد، چه آنان را مشاهده مىكنيم كه از آن اعراض مىكنند،
يعنى پيش از آن كه به تحقيق و تفكر درباره آن پرداخته باشند به تكذيب آن
مىپردازند.
ولى آيا درمان اعراض و تكذيب موجود در بشر چيست؟ تذكره و پند گرفتن
است. و قرآن براى تحقق بخشيدن به اين هدف مهم و بزرگ آمد، و به همين سبب آن را
چنان مىيابيم كه از لحاظ محتوى و طرز بيان ادبى و روانى و فكرى حكمتى بالغ و رسا
است كه به ژرفاى درون نفس آدمى نفوذ مىكند، و تا دورترين افقهاى عقل او پيش
مىرود، ولى اين لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى
السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِيدٌ «براى كسى است كه قلب دارد يا گوش
فرا مىدهد در حالى كه گواه است»، [1] پس اين از
جانب خدا فراهم آمده است، و همين سبب آن است كه سخن آفريدگارى را كه عظمت و جلال و
علوّ او پايان ندارد، در نزد آفريدگانش واضح و آشكار مىسازد ...
امام صادق (ع) گفت: «اگر خدا اين امر را ميسّر نكرده بود، هيچ يك از
آفريدگان او قدرت آن را نداشت كه حرفى از قرآن را تلفظ كند، و چطور مىتوانست چنين
باشد در صورتى كه اين كلام كسى است كه هميشه بوده و هميشه خواهد بود»،
[2]