كه چه اندازه وقت را در خواب گذرانيدهايد.» سپس به تفكر بيشتر
پرداختند و در برابر ايشان پرسشهايى حضور پيدا كرد ... بسا هست كه در برابر غار
درختى بوده است كه آن را اكنون نمىبينند، يا پارهسنگى را اكنون مىبينند كه پيش
از خواب آن را نديده بودند، و شك نيست كه بعضى از تغييرات و تطورات در خصوصيات
پيرامون كهف صورت گرفته است، و به همين سبب از گفته خود بازگشتند و دانستند كه در
آن جا حقيقتى مجهول وجود دارد كه هنوز براى آنان غامض و پيچيده به نظر مىرسد، و
آن درازى مدت خواب ايشان است، و لذا از بحث كردن درباره اين امر خوددارى كردند و
گفتند
پروردگار شما مىداند كه چه اندازه درنگ كرديد؟ و چگونه چنين كرديد؟
راهى به علم و دانستن
پيش از آن كه به مجموعه دوم از آيات بپردازيم، مانعى ندارد كه اندكى
درباره اين آيه به تدبّر بپردازيم؛ انتقال انسان از شك به يقين، و از جهل به علم،
و از غرور و فريب به بصيرت و بينش، تا حد دورى به رحلت انسان از خواب به بيدارى
شباهت دارد، چه به خواب رفتن بدن با به خواب رفتن عقل و علم يعنى جهل شباهت دارد،
و به همان گونه كه خداوند متعال كسى است كه جسم را از حالت خواب و سكون به حالت
بيدارى و حركت منتقل مىكند، به همان گونه نيز عقل را از حالت جهل و ركود فكرى به
علم و فعاليت فكرى خلاق انتقال مىدهد، پس بر انسان لازم است كه نخست به جهل خود
هدايت شود كه اين هدايت آغاز راه علم است، و چنين است كه مىگويد: نمىدانم، ولى
اين سخن بدان معنى نيست كه علم وجود ندارد، پس خدا مىداند، و چون خدا مىداند و
من نمىدانم، ناگزير بايد به جانب خدا حركت كنم تا از نور علم او اقتباس كنم و
دانشى نصيب من شود.
/ 383 و كلمه «لبثتم» مشتمل بر عدهاى از پرسشها است: چگونه درنگ
كرديد؟، چه مدت درنگ كرديد؟ گردش كارها و گونه گون شدن پيشامدهايى كه