و اين غلطيدن سبب راحتى بدن آنان مىشد، و نيز از شكافتن و پاره شدن
لباسهاى آنان جلوگيرى مىكرد.
وَ كَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَيْهِ بِالْوَصِيدِ-
و سگ آنان با پنجههاى دو دست كشيده خود كنار دهانه غار قرار گرفته بود.» چنان
مىنمود كه بر در غار در كمين هر انسان يا جانور وحشى قرار گرفته بود كه بخواهد
داخل غار شود و به اصحاب آن آسيب برساند.
لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِراراً-
اگر بىخبر با آنان رو به رو مىشدى، به ايشان پشت مىكردى و پا به فرار
مىگذاشتى.» از سوى ديگر ظاهر ايشان از نيرومندى و پهلوانى آنان خبر مىداد، و
بينندگان را به اين وهم مىانداخت كه ايشان بيدارند و به خواب نرفتهاند، و همين
سبب ترس براى بينندگان مىشد و از آنجا مىگريختند.
وَ لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً- و از ترس و
هراس از ايشان آكنده مىشدى.» اين حكايت از آن دارد كه ظاهر ايشان ترس بينندگان را
برمىانگيخت، چه هر كس آنان را مىديد گرفتار ترس مىشد و در آن هنگام كه با ترس
دور مىشد، قلب وى آكنده از رعب و هراس بود و به همين سبب در انديشه بازگشتن
نمىافتاد،/ 381 و اين حمايتى الهى از ايشان در مقابل خطر دشمنان بود، چه در حال
عادى گاه امكان آن هست كه شخص از چيزى بترسد و فرار كند، و پس از آن كه آرام شد و
انديشيد و مجوزى براى ترسيدن نيافت، امكان آن پيدا مىكند كه بار ديگر براى ديدن
به آنجا بازگردد. و اما نسبت به اصحاب كهف چنان بود كه ترس از آنان پس از ترك
ايشان در جان بينندگان باقى مىماند.
[19] در تمام آن دوره زمانى دراز آنان در خواب بودند، ولى پس از آن
از جانب خداى تعالى از خواب برانگيخته و مبعوث شدند و به پرسش از يكديگر پرداختند.
وَ كَذلِكَ بَعَثْناهُمْ لِيَتَساءَلُوا بَيْنَهُمْ-
و بدين گونه آنان را از خواب برانگيختيم تا به پرسش از يكديگر بپردازند.»