يك انسان شده است، و سپس خدا به او اندامها و نعمتها را ارزانى
داشته، و اين گونه چيزها ملك ذاتى او نيست، بلكه خدا براى آزمايش وى آنها را به او
بخشيده است، پس اگر بر اين موهبتهاى خدا داد سپاسگزارى كند، بر آنها افزوده
مىشود، و اگر كفران نعمت كند گرفتار عذابى شديد خواهد شد، و از گفتههاى خداوند
متعال است وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ
وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِي لَشَدِيدٌ (سوره
ابراهيم/ 7).
بنا بر اين هر نعمتى شايسته ادا كردن شكرى جزيل و ستايشى جميل است،
پس با چشم چيزها را مىبينى، و با گوش مىشنوى، و قلب با نظم معين به حركت خود
ادامه مىدهد تا زندگى تو به فرمان خدا ادامه پيدا كند، و بر انسان است كه از آنچه
خدا براى او مقدر كرده است برخوردار شود، و جز به كار صالح و شايسته نپردازد، و به
آنچه خدا حرام كرده است نگاه نكند، و جز كلام پاكيزه نشنود. و معنى شكر همين است.
بيشتر مردمان چناناند كه به جاى آن كه نعمتها عاملى براى ايشان باشد
كه صفت شكر را در ايشان مورد تأكيد قرار دهد، و نسبت به آن كه اين نعمتها را به او
ارزانى داشته يعنى خدا متواضع باشند، به تكبر و خودبزرگبينى مىپردازند و چنان
مىپندارند كه خود به خود كمال يافتهاند و به تقديس خويش مىپردازند/ 200 و بر
آنند كه اين همه برخاسته از خود ايشان است به همان گونه كه قارون درباره خزينههاى
مالى كه در اختيار داشت چنين گمان مىكرد، اما مؤمنان هر چه بر مال و دانش و
خصوصيات اخلاقى خويش مىنگرند همه آنها را از مواهب خداى متعال دانند و بر ايمان و
سپاسگزارى خويش مىافزايند.
در حديثى از عايشه آمده است كه رسول خدا (ص) از بستر خود خارج مىشد
و رو به گورستان بقيع به راه مىافتاد و مىگريست و به تضرع و زارى مىپرداخت، پس
عايشه به او مىگفت كه: اى فرستاده خدا، مگر پروردگارت همه گناهان گذشته و آينده
تو را نبخشيده است؟ و در جواب مىشنيد كه: چرا، مىدانم، پس به او مىگفت كه: پس
چرا خود را به رنج مىافكنى؟ و رسول خدا