واقع سركشى در برابر اسلام است و تمرد است. در اين عبارت قرآنى به
اين حقيقت اشارت دارد
وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا قصد كارى
كردند ولى به آن نايل نشدند.» اين قصد قصد اخراج رسول و فاسد ساختن مسلمانان بود
تا آنان از طريق شايعه پراكنيها بر ضد قدرت اسلامى قيام كنند. مثلا يكى از منافقان
به نام جلاس در انگيزش يارانش بر ضد پيامبر گفت: «اگر محمد در آنچه مىگويد صادق
باشد ما بدتر از خران هستيم».
بعضى از آنان در شب عقبه قصد قتل رسول اللَّه داشتند و مىخواستند
چون به گردنه صعب العبور (عقبه) رسيدند شتر رسول اللَّه (ص) رم بدهند و آن حضرت را
در دره سرنگون كنند.
بعضى هم مثل عبد اللَّه بن ابى آهنگ آن داشت كه رسول (ص) را از شهر
بيرون راند. همه اينان هر كدام قصدى داشتند ولى همگان را يك هدف بود و آن تغيير
نظام حاكم اسلامى به سود خود.
وَ ما نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ
فَضْلِهِ عيبجويى شان از آن روست كه خدا و پيامبرش از غنايم بى نيازشان
كردند.» در صورتى كه آنان را از غنايم بى نياز كرده باشند ديگر چرا عيبجويى
مىكنند و عناد مىورزند؟/ 229 سبب اين است كه بعضى از مردم در برابر ناتوانان
سختگيرند و در برابر توانايان، زبون.
بدين سبب آن گاه كه منافقان در وضعى نابهنجار بودند و فقر و شكنجه بر
آنان چيره شده بود يا در فشار سنتهاى قبيلگى بودند يا گرفتار استثمار بازرگانان
يهود، در اين روزها آنچه همه فكر آنان را به خود مشغول داشته بود همانا لقمه نانى
بود كه شكمشان را سير كند يا چند درهمى كه آثار فقر و بيمارى را از آنان بزدايد،
اما اكنون كه خداوند آنان را از فضل و كرم خود بر خوردار ساخته و ديگر براى يك
لقمه نان در تعب نيستند سر برداشتهاند و با همان دين و آيينى كه سبب نجات آنان
شده به مخالفت برخاستهاند.