رويشان گشود بخل مىورزند و آن زشتكاريها در جانشان نهفته بوده
نمودار مىگردد.
علامت نفاق اينان اين است كه به وعدهاى كه با خدا نهادهاند عمل
نمىكنند پس آن تعهد از آغاز دروغ بوده و خداوند به دلشان آگاه است. ممكن است براى
خود توجيهاتى داشته باشند مثلا چون محصول خود درويديم انفاق خواهيم كرد يا چون در
فلان تجارت سود برديم چنين و چنان خواهيم كرد كه اينها هم خود گونهاى از نفاق
است.
برخى از صفات منافقان
[74] ديگر از صفات منافقان سوگند دروغ است، زيرا منافقان خود
مىدانند كه متهماند و كس سخنشان به درستى باور ندارد.
يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ
الْكُفْرِ به خدا سوگند مىخورند كه نگفتهاند ولى كلمه كفر را بر زبان
آوردهاند.» منافقان عليه دولت اسلامى و رهبرى رسول (ص) چيزهايى مىگفتند كه قرآن
از آن به كلمه كفر تعبير مىكند ولى آنان خود سخن خود را سخنى عادى و معمولى بر
زبان مىآورند. منافقان مىپندارند كه كفر فقط سخن ناروا درباره خدا گفتن است يا
انكار وجود اوست، در حالى كه كار به اين پايان نمىپذيرد مخالفت با دولت اسلام يا
انقلاب صادقانه اسلامى عليه طاغوت هم در زمره نفاق است. از اين رو سخنان آنان در
قرآن به كافر شدن بعد از اسلام تعبير شده است.
وَ كَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ و پس از آن
كه اسلام آورده بودند كافر شدند.» اسلام در اين آيه- چنان كه به نظر مىرسد- تسليم
در برابر خدا و رسول اوست و اطاعت از رهبرى دينى./ 228 از اين رو در برخى تفاسير
آمده است كه اين آيه در شأن عبد اللَّه بن ابى بن سلول نازل شده آن گاه كه گفت:
«اگر به مدينه باز گرديم آن كه پيروزمند است آن را كه ذليل است بيرون كند» در اين
سخن با آن كه به آشكارا ناروايى در حق رسول اللَّه ديده نمىشود ولى به سخن كفر
تعبير شده زيرا در