نام کتاب : دانشنامه امام سجاد علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 614
شهادت حجرالاسود و زنده کردن مرده
میگویند: چون امام حسین علیهالسلام به درجهی رفیعهی شهادت نائل آمد محمد حنفیه
خدمت امام زینالعابدین علیهالسلام پیام فرستاد و با آن حضرت خلوت نمود و
گفت: «ای برادر زادهی من! میدانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم
بعد از خود، وصیت و امامت را بر عهدهی علی بن ابیطالب علیهماالسلام
گذاشت و از آن پس بر عهدهی امام حسن علیهالسلام و پس از آن با امام حسین
علیهالسلام بود، هم اکنون که پدرت (رضوان و صلوات یزدان بر وی باد) شهید
گردید وصیتی نکرد. اینک من، عموی تو و برادر پدر تو و فرزند علی
علیهالسلام میباشم و از نظر سنی از تو بزرگترم و با این سن و قدمتی که من
دارم و کوچکی و خردسالی که تو داری من به این امر از تو سزاوارتر میباشم و
خلاصه اینکه مقصود من آن است که با من در امر وصیت و امامت نزاع نکنی.»
امام سجاد علیهالسلام فرمود: «ای عمو! تقوای الهی داشته باش و در پی آنچه
سزاوار آن نیستی نباش! من ترا موعظه میکنم که مبادا در شمار جاهلان باشی!
ای عمو! پدرم (صلوات الله علیه) پیش از آن که به عراق برود به من وصیت نمود
و همچنین یک ساعت پیش از شهادتش نیز در امر امامت و وصیت، عهد و پیمان را
با من استوار فرمود و اینک اسلحهی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نزد
من است! پس بدنبال این امر نباش، چرا که من میترسم عمرت کوتاه شود و در
احوال تو آشوب و اختلال روی نماید. خداوند تبارک و تعالی ابا و امتناع
دارد که امامت و وصیت را جز در نسل حسین علیهالسلام مقرر فرماید و اگر
میخواهی بر این امر یقین پیدا کنی بیا تا نزدیک حجرالاسود برویم و در این
مورد از آن سؤال کنیم و بیان حقیقت این امر را از او بخواهیم.» پس به طرف
حجرالاسود روان شدند و حضرت علی بن الحسین علیهالسلام رو به محمد حنفیه
کرد و فرمود: «تو ابتدا شروع کن و از پیشگاه خدای تعالی با زاری و ضجه
بخواه تا حجرالاسود را به نفع تو، به سخن بیاید و آنگاه از او سؤال کن.» پس
محمد حنفیه با زاری و ضجه، رو به درگاه خداوند کرد و آنگاه حجرالاسود را
صدا زد ولی حجرالاسود جوابی به او نداد. امام سجاد علیهالسلام فرمود: ای
عمو! اگر تو وصی و امام بودی حجرالاسود به تو جواب میداد.» محمد حنفیه
گفت: «ای برادر زاده! اکنون تو حجرالاسود را بخوان و از او سؤال کن.» پس
حضرت امام زینالعابدین علیهالسلام دعا نمود، سپس به حجرالاسود فرمود: «
سؤال میکنم از تو به حق خداوندی که عهد و میثاق پیغمبران و اوصیاء و تمامی
مردمان را در تو قرار داد که خبر بدهی به ما، بعد از حسین بن علی
علیهماالسلام، وصی و امام کیست؟!» پس ناگهان حجرالاسود چنان جنبش کرد که
نزدیک بود از جای خود کنده شود، آنگاه به زبان عربی، به صدا درآمد و گفت:
«وصیت و امامت بعد از حسین بن علی، پسر فاطمه بنت رسولالله علیهمالسلام
مخصوص تو است.» پس در این هنگام، محمد حنفیه، پای مبارک امام سجاد
علیهالسلام را بوسید و گفت: «امامت مخصوص تو است.» همچنین مرویست که: شخصی
به نام ابوخالد معتقد به امامت محمد حنفیه بود، پس از کابل حرکت کرد و
بسوی مدینه آمد. در مدینه شنید که محمد حنفیه، امام سجاد علیهالسلام را
«یا سیدی» خطاب میکند. پس ابوخالد به او گفت: «برادر زادهات را بطوری
مورد خطاب قرار دادهای که احدی وی را این چنان خطاب نمیکند.» محمد حنفیه
گفت: «او در نزد حجرالاسود با من محاکمه کرد و من از حجرالاسود شنیدم که
میگفت امر امامت را به برادرزادهات واگذار زیرا که وی به این امر از تو
سزاوارتر است.» پس از این جریان، ابوخالد از عقیدهی سابق خود دست برداشت و
به امامت حضرت زینالعابدین علیهالسلام معتقد گردید. [1] . میگویند:
محمد حنفیه روزی نزد امام زینالعابدین علیهالسلام رفت و گفت: «توئی که
ادعای امامت کنی» و سخنان درشت گفت. امام سجاد علیهالسلام گفت: «ای عمو!
از خدا بترس و ادعای چیزی مکن که حق تو نیست.» محمد حنفیه گفت: «حق با من
است.» حضرت فرمود: «برخیز تا به قبرستان برویم تا بر تو ظاهر شود که حق با
من است یا با تو.» او گفت: «قبرستان چه میداند؟!» حضرت فرمود: «هر کسی مرده را زنده کند حق با او است.» بعد
از آن رفتند تا به قبری رسیدند که صاحب آن قبر تازه مرده بود. امام سجاد
علیهالسلام فرمود: «ای عمو! برو و او را زنده گردان و سؤال کن که امامت،
حق کیست.» او گفت: «من نمیتوانم این کار را انجام بدهم.» امام سجاد
علیهالسلام پیش آمد و بر سر قبر ایستاد و دعا کرد، سپس فرمود: «ای فلان!
به اذن خالق منان برخیز.» پس ناگهان او برخاست و از قبر بیرون آمد و
خود را از خاک پاک میکرد و میگفت: «امامت حق امام زینالعابدین
علیهالسلام است که حجت خدا میباشد.» بعد دوباره بجای خود برگشت. محمد
حنفیه چون این اعجاز را از امام سجاد علیهالسلام دید سر و روی را بوسید و
گفت: «امامت حق تو است! برای من استغفار کن.» [2] . میگویند که محمد
حنفیه با این کار میخواست که بر آنهائی که او را امام میدانستند حقیقت و
مقام و منزلت آن حضرت به ظهور برسد، نه آنکه در امر امامت منازعت بنماید
چرا که دربارهی امر امامت از پدر و برادر خود، حقایق را شنیده است و
همچنین مرتبهی او عالیتر است از اینکه این توهم دربارهی او ایجاد شود،
چرا که حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، به وصی خود حضرت علی
علیهالسلام خبر داد که بعد از من از دختری از بنی حنفیه، برای تو پسری به
دنیا خواهد آمد و من اسم و کنیهی خود را به او بخشیدم و به غیر از او، اسم
و کنیهی من بر دیگری حلال نیست مگر قائم آل من، که خلیفهی دوازدهمین من
است و عالم را پر از عدل و داد خواهد کرد بعد از آنکه از جور و ظلم پر شده
باشد، لهذا حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام او را محمد نام گذاشت و کنیهاش
را ابوالقاسم قرار داد. منقول است که: محمد حنفیه در علم و ورع و زهد و
تقوی، بسیار بلند مرتبه بوده است، پس چگونه میتواند از امام زمان خود
غافل باشد و طلب چیزی که حق او نباشد را بنماید! و دلیل بر این معنی آن است
که با وجود گواهی حجرالاسود، جمعی کثیر، اعتقاد به امامت او داشتند و از
منع او، از آن اعتقاد دست برنداشتند و بر همان عقیدهی فاسد خود باقی
ماندند، بلکه تا مدتها افراد زیادی بودند که او را زنده میدانستند و
میگویند هنوز از آن قوم جماعتی هستند که میگویند او در غاری در کوه رضوی
که کوهی است نزدیک به مدینه مشغول به عبادت است و مهدی موعود، او میباشد و
حق تعالی در آن غار برای او آب و عسل خلق نموده است تا گرسنه و تشنه
نماند، و این شعر را از اشعار یکی از پیروان آن عقیدهی فاسد است: و سبط لا یذوق الموت حتی یقود الخیل یقدمه اللواء یغیب فلا یری فیهم زمانا برضوی عنده عسل و ماء یعنی:
«یکی از اسباط رسول وجود دارد که مرگ او را در نمییابد و او درد مرگ را
نمیچشد تا آنکه لشکریان را بیرون بیاورد و علمها در پیشاپیش او خواهد بود،
بعد از آنکه مدتها از نظر مردمان غائب باشد در کوه رضوی که در آنجا عسل و
آب به جهت او خلق شده است و به عبادت حق تعالی مشغول میباشد. این شاعر هم
در باب امامت و مهدویت آن حضرت اشتباه کرده است و هم اینکه او را سبط رسول
خدا صلی الله علیه و آله و سلم شمرده است که این هم اشتباه می باشد. [3] .
[~hr~]پی نوشت ها: (1) اعلام الوری. (2) خلاصة الأخبار. (3) حدیقة الشیعه - منتهی الآمال. منبع: عجایب و معجزات شگفت انگیزی از امام سجاد؛ تهیه و تنظیم واحد تحقیقاتی گل نرگس؛ شاکر؛ چاپ اول 1386 .
نام کتاب : دانشنامه امام سجاد علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 614