نام کتاب : دانشنامه امام سجاد علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 542
زندانی شدن فرزدق توسط هشام
مردی به حضرت سجاد علیه السلام عرض کرد، خواب دیدم مثل این که در دست
خود ادرار می کنم. حضرت فرمود: زنی که در خانه داری و با او هم بستر می شوی
با تو محرم است؟ تحقیق کردند و معلوم شد زن، خواهر رضاعی شوهر است. هنگامی
که هشام بن عبدالملک خلیفه بود، روزی برای طواف خانه کعبه آمد و گروهی از
اهالی شام نیز همراه او بودند، هشام هر چه سعی کرد که حجرالاسود را استسلام
نماید به خاطر ازدحامی که بود نتوانست و رفت در گوشه ای نشست تا در فرصت
مناسب دیگری که خلوت باشد طواف وحجرالاسود را لمس نماید. در همین موقع
ناگهان امام سجاد علیه السلام به مسجدالحرام آمد و قصد طواف نمود و به هر
طرف که می رفت مردم مانند سایه به دنبال حضرت بودند وقتی عبدالملک ادب و
احترام مردم را نسبت به امام سجاد علیه السلام دید، بسیار ناراحت شد و
نفسانیت او بالا گرفت و به غضب آمد. در این موقع یکی از اهل شام از هشام
پرسید که این جوان کیست؟ هشام تجاهل ورزید و اظهار اسم و نسب حضرت را به
دلیل دشمنی مصلحت ندانست اتفاقا فرزدق شاعر در آنجا بود و بر تجاهل هشام
نتوانست صبر کند و گفت: ای هشام این جوان را نمی شناسی؟ این جوان آن کسی
است که سنگریزه های بطحا بر جلالت جبینش و کوههای عرفات و منی بر شرافت
نسبش شهادت می دهند و اعتراف می کنند و قصیده ای مفصل در مدح امام سجاد
علیه السلام گفت. هشام وقتی این قصیده را از فرزدق شنید شدیدا خشمگین شد و
دستور داد فرزدق را زندانی کردند و مقرری او را از دفتر و خزانه بیت المال
حذف کردند وقتی این موضوع به اطلاع امام سجاد علیه السلام رسید به مقدار
کافی درهم و دینار برای فرزدق فرستاد. فرزدق آنها را پس فرستاد و گفت: من
این قصیده را برای صله و پول نگفتم و وقتی هشام نسبت به اظهار حال حضرت
کوتاهی می کند با کمال اخلاص و نهایت اعتقاد آن قصیده را گفتم و نتوانستم
به تجاهل هشام صبر کنم. امام سجاد علیه السلام مجددا آن درهم و دینار
را برای فرزدق فرستاد و فرمود: ما اهل بیت پیامبریم وخازنان بارگاه الهی
هستیم به آنچه اخراج می کنیم رد آن بر ما جایز نیست. فرزدق آن پول ها را
پذیرفت و وقتی مدت زندانی و حبس او طولانی شد، تهدید و وعده قتلش را از
هشام شنید، برای رهایی خود نامه ای خدمت امام سجاد علیه السلام فرستاد حضرت
برای خلاصی او دعا کرد و در اندک مدتی فرزدق از زندان آزاد و نزد حضرت رفت
و دست و پای امام را بوسید و گفت: یابن رسول الله آنچه از خزانه بیت المال
برای من مقرر شده بود هشام قطع کرد. حضرت فرمود: تأمین مایحتاج تو را چهل
سال بر خود لازم دانستم و اگر بیشتر از این احتیاج بود باز هم به تو می
دادم. راوی می گوید: چهل سال بعد فرزدق فوت نمود و به عالم بقاء واصل شد.
[~hr~]منبع: معجزات امام سجاد؛ حبیب الله اکبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383 .
نام کتاب : دانشنامه امام سجاد علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 542