نام کتاب : دانشنامه امام حسن علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 913
وصایای امام حسن
جناب کلینی رحمه الله با سند خود از محمد بن مسلم نقل کرده است: از
امام باقر علیهالسلام شنیدم که فرمود:چون احتضار حسن بن علی علیهالسلام
فرارسید، به حسین علیهالسلام فرمود:برادرجان! من وصیتی به تو دارم، آن را
پاس دار؛ چون از دنیا رفتم، تجهیزم کن و به مرقد رسول خدا صلی الله علیه و
آله ببر تا تجدید عهدی کنم، سپس به سوی مادرم - فاطمه علیهاالسلام - ببر، و
آن گاه برگردان و در بقیع دفن کن و بدان که از کینه و دشمنی حمیراء
(عایشه) با خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله و ما، خاندان پیامبر صلی
الله علیه و آله - که برای مردم آشکار است - به من مصیبتی خواهد رسید. و
چون حسن علیهالسلام وفات یافت و [تجهیزش کردند و] بر تابوت نهادند، او را
به مصلای رسول خدا صلی الله علیه و آله - که در آن بر جنازهها نماز
میخواند - بردند، و چون امام حسین علیهالسلام بر او نماز خواند، برداشتند
و به مسجد آوردند، و چون کنار قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله ایستادند،
خبر به عایشه رسید که حسن بن علی علیهالسلام را آوردهاند تا کنار رسول
خدا صلی الله علیه و آله دفن کنند، و او شتابان بر استر زین کردهای نشست و
آمد - و او اولین زن در اسلام است که بر زین سوار شد - و ایستاد و
گفت:فرزند خود را از خانهی من دور کنید که نباید در آن چیزی دفن شود، و
حجاب رسول خدا صلی الله علیه و آله بشکند. و حسین بن علی علیهالسلام
به او فرمود:دیرباز است که تو و پدرت، حجاب رسول خدا را شکستهاید، و در
خانهی او کسی را درآوردهای که رسول خدا صلی الله علیه و آله، نزدیک شدن
او را دوست نمیداشت. و ای عایشه! خدا در این باره، از تو بازخواست خواهد
کرد! برادرم فرمود تا برای تجدید عهد، او را نزد پدر خود رسول خدا صلی الله
علیه و آله آورم، و بدان که برادرم داناترین مردم به خدا و رسولش بود، و
او به تأویل کتاب خدا، داناتر از آن است که حریم رسول خدا صلی الله علیه و
آله را بشکند؛ زیرا خدای متعال میفرماید:«شما ای مؤمنان! به خانههای
پیامبر صلی الله علیه و آله درنیایید مگر آن که اجازه بگیرید» [1] ، و این
تو بودی که مردان را بدون اذن رسول خدا صلی الله علیه و آله، به خانهی او
راه میدادی و خدای سبحان فرمود:«ای کسانی که ایمان آوردهاید، صدایتان را
بلندتر از صدای پیامبر مکنید» [2] ، در حالی که - به جانم سوگند - تو برای
[قبر] پدرت، و فاروقش [عمر]، بغل گوش رسول خدا صلی الله علیه و آله،
کلنگها زدی، با این که خدای سبحان فرمود:«کسانی که نزد رسول خدا صلی الله
علیه و آله، صدای خود را فرومیکشند، همان کسانند که خدا دلهایشان را برای
تقوا آزموده است. [3] » و به جان خودم سوگند که پدر تو، و فاروقش با
نزدیکی خود به رسول خدا صلی الله علیه و آله، او را آزردند و آن حقی را که
خدا با زبان پیامبر صلی الله علیه و آله خود فرموده بود:«از مؤمنان مرده،
همان حرام است که از مؤمنان زنده» رعایت نکردند. و سوگند به خدا! ای عایشه!
اگر میان ما و خدا، دفن حسن علیهالسلام نزد پدر خود، رسول خدا صلی الله
علیه و آله - که تو آن را خوش نداری - روا بود، میدیدی که - برخلاف
خواستهی تو - در آن جا دفن میشد. سپس محمد بن حنفیه رشتهی سخن را به
دست گرفت و گفت:ای عایشه! روزی بر استر مینشینی و روزی بر شتر، و به سبب
دشمنی [و کینهای] که با بنیهاشم داری، نه میتوانی جلوی خود را بگیری، و
نه در زمین قرار میگیری. و عایشه رو به او کرد و گفت:پسر حنفیه! اینها
فرزندان فاطمهاند که سخن میگویند، تو چه میگویی؟ و امام حسین
علیهالسلام فرمود:[عایشه!] محمد را از بنیفاطمه، کجا دور میکنی؟! به خدا
که او زادهی سه فاطمه است:فاطمه بنت عمران بن عائذ [مادر ابوطالب] و
فاطمه بنت اسد [مادر امیرمؤمنان علیهالسلام] و فاطمه بنت زائدة بن أصم
[مادر عبدالمطلب]. و عایشه به آن حضرت گفت:فرزند خود را دور کنید و ببرید،
که شما مردمی ستیزه جویید! و آن حضرت جنازهی امام مجتبی علیهالسلام را به
سوی قبر مادرش برد، و [از مسجد] بیرون آورد و در بقیع دفن کرد. [4] .
[~hr~]پی نوشت ها: (1) الاحزاب:53؛ (یا أیها الذین آمنوا لا تدخلوا بیوت النبی الا أن یؤذن لکم). (2) الحجرات:2؛ (یا أیها الذین آمنوا لا ترفعوا أصواتکم فوق صوت النبی). (3) الحجرات:3؛ (ان الذین یغضون أصواتهم عند رسول الله أولئک الذین امتحن الله قلوبهم للتقوی). (4) کافی 302:1، ح 3.
نام کتاب : دانشنامه امام حسن علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 913