responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه امام حسن علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 676

فروتنی او

ابن‌شهرآشوب از احمد بن مؤدب و ابن‌مهدی نقل کرده است:
حسن بن علی علیه‌السلام گذرش به فقیرانی افتاد که خرده ریز [و ناچیز خوردنی]هایی را بر زمین نهاده و دور آن نشسته، بر می‌داشتند و می‌خوردند. و به آن حضرت گفتند:ای فرزند دخت رسول خدا! بفرما غذا. و آن حضرت فرود آمد و فرمود:«خدا، مستکبران را دوست نمی‌دارد»، و شروع کرد با آنان غذا خوردن تا [سیر شدند و] دست کشیدند؛ در حالی که به برکت او، غذا کم نشده بود. سپس آنان را به میهمانی خود فراخواند و خوراک و پوشاک به آنان داد. [1] .
خوارزمی با سند خود از مدرک بن راشد نقل کرده است:
ما در باغ‌های ابن‌عباس بودیم که حسن و حسین علیهماالسلام آمدند و گشتی در بستان زدند و حسن علیه‌السلام فرمود:مدرک! غذا داری؟ عرض کردم:غذای غلامان است. و برای او نان و نمک نیم‌کوب و چند دسته سبزی آوردم و خورد. سپس خوراک او را که فراوان و گوارا بود آوردند. فرمود:مدرک! غلام‌های بستان را جمع کن. همه را جمع کردم، و [از آن] خوردند. و حضرت علیه‌السلام نخورد. علت را پرسیدم، فرمود:آن را بیش‌تر دوست دارم، تا این. سپس وضو گرفت و مرکبش را آوردند، و ابن‌عباس رکاب آن حضرت را گرفت و آن حضرت سوار شد و رفت. من به ابن‌عباس گفتم:تو از او مسن‌تری، آیا رکاب او را می‌گیری؟ گفت:ای نادان! آیا نمی‌دانی اینان چه کسانی‌اند؟ اینان فرزندان رسول خدایند؛ آیا این، از نعمت‌های خدا بر من نیست که رکاب آنان را بگیرم و سوارشان کنم؟ [2] .

[~hr~]پی نوشت ها:
(1) المناقب 23:4.
(2) مقتل الحسین علیه‌السلام 128:1.

نام کتاب : دانشنامه امام حسن علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 676
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست