نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 995
ساده زیستی در اسلام
شریح قاضی [1] میگوید: خانهای را به هشتاد دینار خریدم، به نام خود قباله کردم و گواهان بر آن گرفتم. خبرش به امیرالمؤمنین علیهالسلام رسید، مرا احضار کرد و فرمود: ای شریح! شنیدهام خانهای به هشتاد دینار خریدهای و بر آن قباله نوشته و چند نفر گواه گرفتهای؟! گفتم: آری، درست است. امام علیهالسلام نگاه خشمگین به من کرد و فرمود: شریح
از خدا بترس به زودی کسی (عزرائیل) به سوی تو خواهد آمد که نه به قبالهات
نگاه میکند و نه به امضای آن گواهان اهمیت میدهد و تو را از آن خانه،
حیران و سرگردان خارج میکند و در گودال قبرت میگذارد. ای شریح! خوب
تأمل کن! مبادا این خانه را از مال دیگران خریده باشی و بهای آن را از مال
حرام پرداخته باشی که در این صورت، در دنیا و آخرت خویشتن را بدبخت
ساختهای. سپس فرمود: ای شریح! آگاه باش! اگر وقت خرید خانه نزد من
آمده بودی برای تو قبالهای مینوشتم که به خرید این خانه حتی به یک درهم
هم رغبت نمیکردی؛ من این چنین قباله مینوشتم: این خانهای است که بنده
خوار و ذلیل، از شخص مردهای که آماده کوچ به عالم آخرت است، خریداری کرده
که در سرای فریب (دنیا)، در محله فانی شوندگان و در کوچه هلاک شدگان قرار
دارد، که چهار حد است: حد اول آن؛ به پیشامدهای ناگوار (آفات و بلاها) منتهی میشود. و حد دوم؛ به مصیبتها (مرگ عزیزان و...) متصل است. و حد سوم؛ به هوسهای نفسانی و آرزوهای تباه کننده اتصال دارد. و
حد چهارمش؛ شیطان گمراه کننده است و درب این خانه از حد چهارم باز
میگردد.این خانه را شخص فریفته آرزوها از کسی که پس از مدت کوتاهی میمیرد
به مبلغ خارج شدن از عزت قناع و داخل شدن در پستی دنیاپرستی خریده است...
[2] .
پی نوشت ها: (1) شریح مردی بود کوسه
که مو در صورت نداشت؛ بسیار هوشیار و زیرک بود و شناخت عجیبی در امور
قضایی و حل و فصل اختلاف مردم داشت. نخست عمر بن خطاب او را برای کوفه قاضی
قرار داد و در آن دیار به قضاوت اشتغال داشت. امیرالمؤمنین خواست او را
عزل نماید، اهل کوفه اعتراض کردند و گفتند: نباید شریح را عزل کنی، زیرا او
را عمر نصب کرده است و ما با این شرط با تو بیعت کردیم که آنچه ابوبکر و
عمر انجام دادهاند تغییر ندهید! هنگامی که مختار ثقفی به حکومت رسید،
او را از کوفه به دهی که همه ساکنین آن یهودی بودند تبعید نمود و چون حجاج
حاکم کوفه گشت او را به کوفه آورد با این که پیر و سالخورده بود، دستور داد
به قضاوت مشغول گردد ولی شریح عذر خواست و عذرش پذیرفته شد. داستانی از او نقل شده، میگویند: شریح
مدتی در نجف اشرف ساکن بود وقتی که به نماز و عبادت میپرداخت، روباهی
میآمد و در اطراف او بازی میکرد و فکر او را پرت مینمود. (البته در محلی
بیرون از شهر) این قضیه مدتی تکرار شد تا این که شریح آدمکی درست کرد و در
جایی گذاشت، پس از آن روباه میآمد کنار آدمک (به خیال این که آدم واقعی
است) بازی میکرد. یک وقت شریح از پشت سر آن روباه آمد و او را گرفت. به
این جهت در میان عرب ضرب المثل ماند که میگفتند: شریح ادهی من الثعلب
(شریح از روباه زیرکتر و حیله بازتر است) شریح هفتاد و پنج سال قاضی بود و
دو سال آخر عمر بر کنار ماند و در سن صد و بیست سالگی از دنیا رفت. [2] بحار: ج 33 ص458 و ج 41 ص155 و ج 77 ص279.
نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 995