نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 85
آگاهی از چشمه آب و جریان راهب
لشکر امیرالمؤمنین علیهالسلام در راه صفین دچار عطش شد، ذخیره آب آنها
پایان یافته بود و هر چه در چپ و راست مسیر خود تلاش کردند از آب اثری
نیافتند. حضرت امیر علیهالسلام لشکر رااندکی از جاده منحرف کرد اندکی
راه پیمود تا آنکه دیری [1] در وسط بیابان نمایان شد، حضرت به طرف دیر آمد و
به اصحاب فرمود: ساکنین آن را صدا بزنید، مردم صدا کردند، راهبی سر خود را
از دیر بیرون آورد، حضرت به او فرمود: آیا نزدیک شما آبی هست که این جمعیت
را چاره سازد؟ راهب گفت: اصلا، میان من و آب بیش از دو فرسخ فاصله است،
من نیز اگر ذخیره یکماه را برایم نیاورند از تشنگی هلاک میشوم. حضرت به
اصحاب فرمود: آیا سخن این راهب را شنیدید؟ گفتند: آری آیا اکنون که نیروئی
داریم دستور میدهی که به آنجا (دو فرسخی) رویم شاید به آب دست یابیم؟ حضرت
فرمود: نه شما نیازی به این کار ندارید! سپس حضرت گردن استر خود را به طرف
قبله منحرف کرد و به مکانی نزدیک دیر اشاره نمودند و فرمود: اینجا را حفر
کنید، عدهای با کلنگ زمین را کندند تا اینکه سنگی بزرگ و درخشان (سفید)
ظاهر شد (به گونهای که قابل حفر نبود) به حضرت عرض کردند: یا علی کلنگ در
این سنگ اثر نمیکند. حضرت فرمود: آب در زیر این سنگ است، اگر سنگ را از جای خود حرکت دهید به آب خواهید رسید، تلاش کنید تا سنگ را از جا برکنید. سپاهیان با یکدیگر هماهنگ شدند و تلاش کردند اما سنگی بود سخت، و آنها نتوانستند سنگ را حرکت دهند. در
این هنگام وقتی حضرت دید آن جمعیت با تمام تلاششان در کندن آن سنگ ناتوان
هستند پای از رکاب درآورد و از مرکب فرود آمده، آستین بالا زد، پنجه در زیر
آن سنگ انداخت، آن را حرکتی داد، سپس آن را از جای کند و به فاصلهای دور
پرتاب نمود! ناگاه آبی زلال نمایان شد، سپاهیان هجوم آوردند و از آن
نوشیدند، آبی بود بسیار خنک و زلال که خوشگوارتر از آن در آن سفر ننوشیده
بودند. حضرت فرمود: ذخیره سازید و سیراب شوید، اصحاب چنین کردند، آنگاه
حضرت آن سنگ را دوباره به جای خویش نهاد و دستور داد علامت آن را با خاک
بپوشانند. مرد راهب از بالای دیر تمامی این امور را زیر نظر داشت، وقتی
کار به پایان رسید صدا زد: ای مردم مرا پائین آورید، پائین آورید (گویا
راه خروج او نردبانی بوده است که از بیرون، دیگران باید نصب میکردند یا
پیرمردی ضعیف بوده که نیاز به کمک داشته است) هر طور شده او را پائین
آوردند، آمد و در مقابل حضرت امیر علیهالسلام ایستاد و گفت: ای مرد تو
پیامبر مرسل هستی، حضرت فرمود: نه، گفت: فرشته مقرب هستی؟ فرمود: نه، گفت:
دستت را باز کن تا بر دست تو مسلمان شوم، حضرت دست مبارک را گشود و فرمود:
شهادتین بگو، راهب گفت: اشهد ان لا اله الا اللّه وحده لا شریک له و أشهد
ان محمدا عبده و رسوله، و شهادت میدهم که شما وصی پیامبر خدا و تنها کسی
هستی که لیاقت خلافت را داری، آنگاه حضرت شرایط اسلام را به او یاد داد،
سپس فرمود: چطور شد که بعد از اینهمه مدت طولانی که مسلمان نبودی، الآن
مسلمان شدی؟ عرض کرد: میگویم یا امیرالمؤمنین، این دیر در اینجا برای
(شناسائی) کسی که این سنگ را میجوید و آب را از زیر آن خارج میکند ساخته
شده است. دانشمندان بسیاری قبل از من در اینجا سکونت داشتهاند ولی این
توفیق نصیب آنها نشد و خداوند روزی من کرد. ما در کتابهای خود و آثار
دانشمندانمان یافتهایم که در این مکان چشمهای است که بر روی آن سنگی است و
مکان آن را کسی جز پیامبر یا وصی پیامبر نمیداند. ولی خدا به ناچار
مردم را به سوی حق میخواند و علامت آن این است که او جایگاه این سنگ را
میداند و بر کندن آن قدرت دارد. و من چون دیدم آنچه انجام دادی، بر من
ثابت شد آنچه منتظر بودم و به آرزوی خود رسیدم، و امروز به دست شما مسلمان
شدم و به حق شما ایمان آورده غلام تو هستم. امیرالمؤمنین علیهالسلام وقتی
این سخنان را از راهب شنید آنقدر گریه کرد که محاسن شریفشتر شد و گفت:
سپاس خداوندی را که مرا فراموش نکرده، سپاس خداوندی را که یاد من در
کتابهای او بوده است. آنگاه مردم را دعوت کرده فرمود: آنچه برادر مسلمانتان
میگوید بشنوید، مردم شنیدند و خدای را بسیار سپاس گفتند و شکرشان بر نعمت
خدا و شناخت امیرالمؤمنین علیهالسلام افزون گردید. راهب با حضرت همراه
شد و در جنگ صفین با اهل شام شرکت کرد و به درجه شهیدان نائل آمد حضرت
امیر علیهالسلام خودش نماز و دفن او را بر عهده گرفت و بسیار بر او
استغفار نمود و هر گاه یاد او میشد میفرمود: «ذاک مولای؛ او دوست من
بود.» در برخی روایات آمده است: حضرت امیر علیهالسلام بعد از شهادت این
راهب در میان شهداء دنبال او میگشت، و خود حضرت بر او نماز گزارد و با دست
خود او را دفن کرد و فرمود: به خدا سوگند گویا او را میبینم که در منزلش
با همسر خویش که خداوند او را به آن گرامی داشته به سر میبرد. [2] . شیخ
مفید (ره) میفرماید: این جریان را مورخین ذکر کرده و در میان شیعه و اهل
سنت مشهور است به گونهای که شعراء آنرا به شعر درآورده و گویندگان بلیغ
آنرا در سخنرانی ذکر کردهاند. [3] .
پی نوشت ها: (1) جائی که راهبان مسیحی در خارج از شهر برای عبادت و تنهائی در آن ساکن میشدند. (2) بحار، ج 41 ص 265. (3) الارشاد، ص 323.
نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 85