نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 783
درخت پرنده
من با رسول خدا(ص) بودم هنگامی که گروهی از سران قریش نزد وی آمدند و گفتند: محمد!
تو ادعای بزرگی کردهای که نه پدرانت چنان ادعایی داشته اند و نه کسی از
خاندانت (اینک) ما پیشنهادی داریم اگر آن را پذیرفتی میدانیم که تو پیامبر
و فرستاده خدایی و اگر از انجام دادن آن درماندی میفهمیم که تو جادوگر و
دروغگویی. حضرت در پاسخ فرمودند: چه میخواهید؟ گفتند: از این درخت بخواه که با ریشههای خود از جا کنده شد و در مقابل تو بایستد. همانا خدا بر هر کاری تواناست پس اگر خدا برای شما چنین کرد آیا حاضرید ایمان بیاورید و بر وحدانیت حق شهادت دهید؟ آری. من
آنچه را می خواهید به شما نشان خواهم داد، هر چند بخووبی میدانم که شما
به خیر و صلاح باز نمیگردید و بلکه در میان شما کسانی را میبینم که در
چاه افکنده شوند [1] و کسانی که گروهها را به هم پیوندند و سپاه بر ضدّ من
بسیج نمایند. آنگاه فرمود: ای درخت، اگر تو به خداوند و روز جزا ایمان
داری و میدانی که من فرستاده خدایم پس (هم اینک) به فرمان خدا از جا درآی و
با ریشههای خود، در برابر من بایست. سوگند به خدایی که پیامبرش را به
حق مبعوث فرمود (دیدم که) درخت با ریشههایش از جا کنده شد و همچون
پرندهای بال و پر زنان در حالی که صدای سختی از ا شنیده میشد آمد تا
مقابل رسول خدا(ص) ایستاد. شاخه بلندش را (همچون چتری) بر رسول خدا(ص)
گسترد و پارهای از شاخههایش را هم بر دوش من نهاد و من در سمت راست آن
حضرت (ایستاده) بودم. مشرکان پس از دیدن (این معجزهها) از روی برتری جویی و گردنکشی گفتند:بگو که نیمی از آن به سمت تو آید و نیمی بر جای خود بماند. حضرت
به درخت چنین فرمان داد و نیمه درخت رو به سوی او نهاد با پیش آمدنی شگفت
تر و بانگی سهمگین تر چنانکه گویی میخواست خود را به رسول خدا(ص) بپیچد. سپس باز آنان از روی سرکشی و ناسپاسی گفتند: این نیمه را بگو که به سمت نیمه خود رود چنانکه پیشتر بود. حضرت همان فرمود که قوم خواستند. سپس درخت باز گردید. من گفتم: ای
فرستاده خدا! من نخستین کسی هستم که به تو ایمان میآورد و نخستین فردی
هستم که اقرار و اعتراف میکند به اینکه درخت آنچه فرمودی به فرمان خدا
انجام داد تا پیامبری تو را تصدیق و گواهی کند و گفته تو را بزرگ
دارد.مشرکان قریش (با کمال بی شرمی) گفتند: نه بلکه او ساحری است دروغگو
و تردستی است چابک. آنگاه (در حالی که به من اشاره میکردند) گفتند: آیا
کسی جز این، تو را تصدیق خواهد کرد؟ قال علی (ع):... لقد کنت معه لما
اتاه الملا من قریش فقالوا له: یا محمد انک قد ادعیت عظیما لم یدعه اباوک و
لا احد من بیتک و نحن نسالک امرا ان اجبتنا الیه و اریتناه علمنا انک نبی و
رسول و ان لم تفعل علمنا انک ساحر کذاب فقال لهم: و ما تسالون؟ قالوا:
تدعولنا هذه الشجره حتی تنقلع بعروقها و تقف بین یدیک فقال: ان الله علی کل
شی قدیر فان فعل الله ذلک لکم اتومنون و تشهدون بالحق؟ قالوا: نعم. قال:
فانی ساریکم ما تطلبون و انی لاعلم انکم التفیئون الی خیر و ان فیکم من
یطرح فی القلیب و من یحزب الاحزاب. ثم قال: یا ایتها الشجره ان کنت
تومنین بالله و الیوم الاخر و تعلمین انی رسول الله (ص) فانقلعی بعروقک حتی
تقفی بین یدی باذن الله، و الذی بعثه بالحق لانقلب بعروقها و جات و لها
دوی شدید و قصف کقصف اجنحه الطیر حتی وقفت بین یدی رسول الله (ص) مرفرفه و
القت بغصنها الاعلی علی رسول الله (ص)و ببعض اغصانها علی منکبی و کنت هن
یمینه فلما نظر القوم الی ذلک قالوا علوا و استکبارا فمرها فلیاتک نصفها و
یبقی نصفها، فامرها فاقبل الیه نصفها کاعجب اقبال و اشده دویا فکادت تلتف
برسول الله فقالوا کفرا و عتوا: فمر هذا النصف فلیرجع الی نصفه کماکان،
فامره فرجع، فقلت انا: لا اله الا الله انی اول مومن بک یا رسول الله (ص) و
اول من اقربان الشجره فعلت ما فعلت بامر الله تعالی تصدیقا بنبوتک و
اجلالا لکلمتک فقال القوم کلهم: بل ساحر کذاب السحر خفیف فیه و هل یصرقک فی
امرک الا مثل هذا!؟ (یعنوننی).... [2] .
پی نوشت ها: (1)
اشاره به کسانی است که در جنگ بدر شرکت کردند و بر روی پیامبر خدا(ص)
شمشیر کشیدند و سپس به دستور حضرت اجساد آنان در چاههای بدر افکنده شد. [2] نهجالبلاغه، بخشی از خطبه قاصعه؛ اعلام الوری، ص 22، بحار، ج 14، ص 467 و ج 17، ص 389.
نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 783