responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 489
جدائی افکندن میان متهمان در قضاوت

نمونه‌ای شگفت‌انگیز از ابتکار و خلاّقیت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در امور قضایی نسبت به مجرمانی است که در بیابان‌های دور دست، مرتکب جنایت و قتل شده و هیچ‌گونه دلیل و شاهدی بر جُرم خود به جای نگذاشته بودند.
حضرت علی علیه السلام آن جنایت را از پرده ابهام بیرون آورد و مجرمین را شناسایی و به کیفر رساند.
از امام باقر علیه السلام آمده است که:
«ابوعامر خزرجی» (یکی از بازرگانان مدینه) آهنگ سفر شام داشت تا کالایی از مدینه به شام ببرد و کالایی در خور بازار میدنه از شام فراهم سازد تا از این طریق، سودی ببرد،
در این سفر با تنی چند از بازرگانان مدینه همسفر شد.
مدّتی زیاد به طول انجامید تا یک روز خاندان ابوعامر و پسرش متوجّه شدند که کاروان برگشته، امّا ابوعامر در میان آنها نیست،
هرچه جستچو کردند اثری از وی نیافتند، فرزندش عامر با اضطراب و دلهره به خانه همسفران پدر رفت و از علت تأخیر پدرش جویا شد، آنها با لحنی حزین گفتند که:
ابوعامر در بین راه درگذشت،
و چون کالای او در بازار شام مرغوب نبود مالی هم از خود باقی نگذاشت.
عامر نسبت به همسفران پدر سوء ظن پیدا کرده به شریح قاضی شکایت کرد.
شریح قاضی، بازرگانان را به محکمه دعوت کرد، ولی آنها در کتمان حقیقت اصرار ورزیدند و چون عامر گواه و شاهدی بر مدعای خود نداشت، شریح ایشان را به ادای قسم تکلیف کرد،
آن افراد قَسَم دروغ یاد کردند و از چنگال قضاوت نجات یافتند.
عامر خدمت حضرت امیرالمؤمنین شکایت کرد.
امیرالمؤمنین همین که وارد مسجد شد دید جوانی گریه می‌کند، و جمعی هم او را ساکت می‌کنند،
امام علی علیه السلام پرسید:
«جوان چرا گریه می‌کنی؟»
عامر گفت:
یا امیرالمؤمنین! شریح درباره‌ام قضاوتی نابجا کرده است.
آنگاه داستان پدر و یاران همسفر را به تفصیل بازگو کرد،
و مبلغ و مقدار کالا و نقدینه پدر را تشریح کرد و با اشاره به جمعی که در آنجا بودند گفت: اینها همسفران پدرم هستند.
امیرالمؤمنین علیه السلام جوان را با آن جمع، نزد شریح برد و به او فرمود:
ای شریح! چگونه میان آنان داوری کردی؟
شریح گفت:
یا امیرالمؤمنین! این جوان می‌گوید:
پدرم وقتی با آنها به سَفَر رفت مال زیادی همراه خود داشت نه خود بازگشت و نه اموالش را آورده‌اند.
آنها را سوگند دادم و بدین گونه پرونده مختومه اعلام شد.
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام خطاب به شریح فرمود:
در چنین موارد مهمّی اینگونه حکم می‌کنی؟
شریح گفت: پس چگونه حکم کنم؟
حضرت فرمود:
قطعاً حکمی میان آنان خواهم کرد که غیر از داوود پیغمبر هیچ کس چنین حکمی نکرده است.
در این هنگام امیرالمؤمنین علیه السلام قنبر را فراخواند و فرمود:
مأموران را خبر کن تا برای هر کدام از متهمان یک مأمور شود.
سپس به صورت آنها نگاه کرد و فرمود:
چه می‌گویید؟ فکر می‌کنید من نمی‌دانم که شما چه بر سر پدر این جوان آورده‌اید؟
خیال می‌کنید من به ماجرا آگاهی ندارم؟
آنگاه دستور داد؛ بین آنها جدایی بیندازند تا یکدیگر را نبینند،
و هرکدام را کنار ستوی از مسجد نگهدارند و در حالی که صورت‌هایشان را با لباس خودشان پوشانده بودند، امیرالمؤمنین علیه السلام دستور داد تا کاتب مخصوص آن حضرت عبیداللَّه بن ابی رافع حاضر شود.
امام علی علیه السلام به او فرمود:
کاغذ و قلم حاضر کن.
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
«هر وقت من تکبیر گفتم شما هم تکبیر بگویید! بعد به مردم فرمود:
اِفْرِجُوا
از هم فاصله بگیرید.»)
آنگاه یکی از متهمان را احضار کرد و مقابل خود نشانید و صورتش را باز کرد و به کاتب فرمود:
هرچه گفت و اقرار کرد ثبت کن.
آنگاه رو کرد به متهم اول و به او فرمود:
کی به شام مسافرت کردید؟
از کدام خانه خارج شدید که ابوعامر با شما بود؟
آن مرد جواب داد.
امام علی علیه السلام فرمود:
در کدام ماه، سفر را آغاز کردید؟
متّهم گفت: ماه فلان،
حضرت فرمود: در کدام سال؟
گفت: سال فلان و فلان.
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
در کجای سفر بودید که پدر این جوان از دنیا رفت؟
گفت: فلان جا،
حضرت فرمود: در خانه چه کسی از دنیا رفت؟
گفت: خانه فلانی.
امام علی علیه السلام پرسید:
مرض مرد چه بود و بیماری او چند روز طول کشید،
و آن مرد جوابی داد.
و حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به پرسیدن‌ها ادامه داد؛
از ساعت مرگ آن مرد،
و کسی که او را غسل داد و کجا غسل داد؟
و چه کسی او را کفن کرد؟
و با چه چیز کفن کرد؟
و چه کسی بر او نماز خواند؟
و کدامیک در قبرش وارد شد؟
و او را در قبر گذشتند؟
و آن مرد هم پاسخ می‌داد و عبیداللَّه بن ابی رافع مرتب می‌نوشت.
وقتی همه سؤالاتی که امیرالمؤمنین علیه السلام در نظر داشت تمام شد، آن حضرت تکبیر گفت و همه تماشاچیان نیز تکبیر گفتند.
سایر متهمان که مرتکب جنایت شده بودند و به طور انفرادی نگهداری می‌شدند از شنیدن بانگ تکبیر بر خود لرزیدند و گمان بردند که همکارشان راز آنها را فاش و به ارتکاب قتل و غارت مال «ابوعامر» بر خود و دوستانش اقرار و اعتراف کرده است.
آنگاه حضرت دستور داد:
صورت این متهم را بپوشانند و به زندان ببرند.
و مجرم دوم را احضار نمود و مقابل خود نشانید و صورتش را باز کرد و با او به سختی و درشتی سخن گفت و فرمود:
خیر این طور نیست، تو گمان کردی نمی‌دانم شما چه جنایتی مرتکب شده‌اید؟
آن مجرم روحیه خود را از دست داد و از روی ناچاری گفت:
یا امیرالمؤمنین! به خدا قسم من تنها نبودم بلکه رفقایم هم بودند، حتی من از رفتار یاران خود تنفّر و کراهت داشتم و نمی‌خواستم او کشته شود و اموالش به غارت برود.
به این نحو اقرار به گناه کرد پرده از راز آن جنایت وحشتناک برداشت.
سپس امیرالمؤمنین علی علیه السلام بقیه مجرمین را فراخواند و اعتراف رفیقشان را در میان نهاد و ایشان چون حال را بر این منوال دیدند ناگزیر به جرم خود معترف شدند که ابوعامر را کشته و اموالش را برده‌اند،
حضرت مجرم اوّلی را نیز احضار کرد و سخن یارانش را برای او نقل کرد، او هم به جرم خود اعتراف کرد و سرانجام همگی آنها به قتل، اقرار کردند و مجازات شدند. [1] .


پی نوشت ها:
(1)
تهذیب شیخ طوسی، ج6 ص316 - و من لا یحضره الفقیه، ج3 ص24، این حدیث در کافی ج7، ص317 از اصبغ بن نباته است و حدیث را به طور اختصار در مطالب السؤول محمد بن طلحة شافعی، ص29، طبع تهران نقل کرده است. عبارات عدالت و قضاء در اسلام ص277 قضاوتهای محیرالعقول ص121 با تفاوت عبارات مناقب ابن شهر آشوب، ج2، ص378، ج1 - و سرمایه سخن، ص448 باختصار - و کیفر کردار، ج2، ص256 باختصار - و ثمرات‌الانوار، ج1، ص111 نقل از ج3 - و وسائل الشیعه، ص441، ج14 - و منهاج البراعة، ج7، ص161، - و فروع کافی، ص371 - و حدیقةالشیعه، ص471 باختصار - و ارشاد مفید، ص103 - و وسائل الشیعه، ج18، صحیفه 204، حدیث 1.

نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 489
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست