responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 47
آغاز شورشگری خوارج و آمادگی رزمی امام

خوارج پس از تهدید کردن امام علیه السلام «حروراء» را به قصد نهروان [1] ترک گفتند،
در طول راه عبورشان بر نخلستانی افتاد در آنجا عبداللَّه بن خبّاب را دیدند که قرآن را حمایل کرده و بر الاغ خود سوار شده و همسرش نیز همراه او بود،
او از جانب علی علیه السلام حاکم و عامل نهروان بود.
نخست از نام او سؤال کردند گفت:
عبداللَّه فرزند خبّاب از اصحاب پیامبر خدا هستم.
گفتند: آیا از ما ترسیدی؟
عبداللَّه گفت: آری.
گفتند:
از ما نترس، از پدرت که یار پیامبر بود حدیثی برای ما بگو که آنرا از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم شنیده باشد، شاید به حال ما فایده‌ای بخشد.
عبداللَّه گفت:
پدرم از پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم روایت می‌کرد که آن حضرت فرمود:
بعد از من فتنه‌ای پدید آید که دل مرد در آن مانند بدنش می‌میرد، شب مؤمن است.
امّا بامداد کافر می‌شود، و یا صبح مؤمن است، امّا شامگاه کافر می‌شود.
گفتند: ما هم همین را می‌خواستیم.
سپس پرسیدند:
درباره ابوبکر و عمر چه می‌گوئی؟
عبداللَّه آنها را به خیر و نیکی یاد کرد.
سپس درباره خلیفه سوم و از ابتداء و انتهای خلافتش سؤال کردند.
عبداللَّه او را نیز تأیید کرد.
در پایان به او گفتند:
درباره علی و مسئله حکمیت چه عقیده‌ای داری و بعد از حکمیت نظرت چیست؟
عبداللَّه گفت:
او از شما دانا و دیندارتر است و دارای بینش عمیق‌تری می‌باشد و رأی او صواب و نظر او نافذ است.
سران خوارج گفتند:
تو مردان را با نام و نشان ستایش می‌کنی نه با افعال و اعمال آنها،
به خدا سوگند ترا به نحوی می‌کشیم، که تا کنون کسی به مانند آن کشته نشده باشد.
عبداللَّه را گرفته و کتفش را بستند و همراه زن حامله او که وضع حملش نزدیک بود به نخلستانی کشیدند که میوه آن رسیده و متعلق به مردی نصرانی بود.
خرمائی در نخلستان به زمین افتاده بود، یکی از خوارج آنرا برداشت و به دهن گذاشت،
یکی از همراهان گفت:
آیا خرمای حرام می‌خوری؟ تو که بهای آنرا نپرداخته‌ای، او ناگزیر دانه خرما را از دهان بیرون انداخت.
در آن میان خوکی را مشاهده کردند که متعلّق به اهل ذمّه بود، که یکی از خوارج او را با شمشیر کشت، همراهش به وی اعتراض کرد و گفت:
این عمل تباهکاری در روی زمین است، به ناچار بهای آنرا به صاحبش پرداختند.
عبداللَّه با مشاهده این احوال خرسند شد که از آنها آسیبی به وی نخواهد رسید، ناگاه بر خلاف انتظار او را به کنار فرات کشیدند تا شهیدش نمایند.
چون ابن خبّاب این وضع را مشاهده کرد به آنها گفت:
در کار خود صادق باشید، من مسلمانم و کار خلافی هم نکرده‌ام، در ضمن شما به من امان دادید (و گفتید از ما مترس) آنها گوش ندادند و او را بر زمین کشیده مانند گوسفند ذبح کردند و خون او به آب نهر ریخته شد،
سپس به سوی همسرش هجوم آوردند، آن زن مصیبت زده می‌گفت:
من زنی تنها هستم، آیا شما از خدا نمی‌ترسید؟
به او هم رحم نکردند، شکمش را پاره کرده و جنین را بیرون کشیده و کشتند.
آنها همچنین سه زن مسلمان دیگر را که از قبیله طی بودند نیز به قتل رساندند که یکی از آن زنان امّ سنان بود و از اصحاب پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم به حساب می‌آمد.
مرد نصرانی که در آنجا بود، با دیدن این منظره رقّت بار، با شگفتی به سران خوارج گفت:
من از کارهای شما در شگفتم زیرا عبداللَّه بن خبّاب را می‌کشید، امّا یک دانه خرما را بی اجازه صاحبش نمی‌خورید. [2] .
خوارج در سر راه خود هر جا مسلمانی می‌یافتند از دم تیغ می‌گذرانیدند و اموال آنان را به یغما می‌بردند، آنها بدین نحو در نهروان گرد آمدند.
امام علیه السلام وقتی این اخبار را شنید، برای تحقیق بیشتر، حارث بن مرّره را نزد خوارج فرستاد، تا در این رابطه تحقیقات دقیقی انجام دهد و نتیجه را کتباً به اطّلاع آن حضرت برساند.
چون فرستاده امام علیه السلام به گروه خوارج نزدیک شد، تا در مورد این کشتار و غارتگری‌ها سؤال نماید، بر سر او ریختند و بی رحمانه شهیدش کردند.
امام علی علیه السلام از «پادگان نُخیله» قصد عزیمت به شام را داشت، که اینگونه خبرهای ناگوار یکی پس از دیگری او را نگران کرد.
و فتنه خوارج در شورای نظامی امام علیه السلام مطرح گردید و از طرف فرماندهان سپاه پیشنهاد شد که:
یا امیرالمؤمنین این گروه خطرناک را با چه اطمینانی پشت سر بگذاریم و به سوی شام حرکت کنیم، آنها پس از ما ممکن است بر خانواده‌ها و اموال و شهرها مسلّط شوند، اگر صلاح است، نخست ما به سوی آنها رفته و کار خوارج را یکسره کنیم و آنگاه با خاطری آسوده به سوی دشمن اصلی، (معاویه) حرکت کنیم.
امام علی علیه السلام نیز همین را صلاح می‌دانست، و بدین ترتیب فرمان داد که به جای شام به سوی نهروان حرکت نمایند.
در آن وقت منجّمی آمد و عرض کرد:
یا امیرالمؤمنین من از طریق علم نجوم دریافته‌ام که اگر در این ساعت حرکت شما آغاز شود نمی‌توانید به دشمن غلبه یابید بلکه به آسیب سخت دچار می‌شوید. بهتر است که حرکت شما به ساعت دیگر موکول گردد.
امام علیه السلام به حرف وی گوش نداد و در آن ساعتی که منجّم منع کرده بود حرکت فرمود و پس از پیروزی بر دشمن، خدا را ستایش کرد و فرمود:
اگر ما به دستور آن منجّم عمل کرده و در وقتی که او معین کرده بود، لشگر می‌کشیدیم، مردم نادان می‌گفتند، این پیروزی نتیجه پیشگوئی منجّم و تعیین وقت حرکت او بود. [3] .
سپس به منجّم و مردم چنین رهنمود داد:
أَتَزْعَمُ أَنَّکَ تَهْدِی إِلَی السَّاعَةِ الَّتِی مَنْ سَارَ فِیهَا صُرِفَ عَنْهُ السُّوءُ؟ وَتُخَوِّفُ مِنَ السَّاعَةِ الَّتِی مَنْ سَارَ فِیهَا حَاقَ بِهِ الضُّرُّ؟ فَمَنْ صَدَّقَکَ بِهذَا فَقَدْ کَذَّبَ الْقُرْآنَ، وَاسْتَغْنی عَنِ الْإِسْتِعَانَةِ بِاللَّهِ فِی نَیلِ الَْمحْبُوبِ وَدَفْعِ الْمَکْرُوهِ.
وَتَبْتَغِی فِی قَوْلِکَ لِلْعَامِلِ بِأَمْرِکَ أَنْ یولِیکَ الْحَمْدَ دُونَ رَبِّهِ، لِأَنَّکَ - بِزَعْمِکَ - أَنْتَ هَدَیتَهُ إِلَی السَّاعَةِ الَّتِی نَالَ فِیهَا النَّفْعَ، وَأَمِنَ الضُّرَّ!!
أَیهَا النَّاسُ، إِیاکُمْ وَتَعَلُّمَ النُّجُومِ، إِلَّا مَا یهْتَدَی بِهِ فِی بَرٍّ أَوْ بَحْرٍ، فَإِنَّهَا تَدْعُو إِلَی الْکَهَانَةِ، وَالْمُنَجِّمُ کَالْکَاهِنِ، وَالْکَاهِنُ کَالسَّاحِرِ، وَالسَّاحِرُ کَالْکافِرِ! وَالْکافِرُ فِی النَّارِ! سِیرُوا عَلَی اسْمِ اللَّهِ.
(به هنگام حرکت برای نبرد با خوارج، شخصی با پیشگویی از راه شناخت ستارگان گفت: اگر در این ساعت حرکت کنید، پیروز نمی‌شوید و من از راه علم ستاره‌شناسی این محاسبه را کردم،:)
امام فرمود :
ای مردم، از فرا گرفتن علم ستاره‌شناسی برای پیشگویی‌های دروغین، بپرهیزید، جز آن مقدار از علم نجوم که در دریانوردی و صحرانوردی به آن نیاز دارید، چه اینکه ستاره‌شناسی شما را به غیب‌گویی و غیب‌گویی به جادوگری می‌کشاند، و ستاره‌شناس چون غیب‌گو، و غیب‌گو چون جاودگر و جادوگر چون کافر و کافر [4] در آتش جهنّم است. با نام خدا حرکت کنید.» [5] .
امام علیه السلام با سپاه خود که بالغ بر شصت و هشت هزار و دویست نفر بود [6] بسوی نهروان حرکت کرد و در نهروان با خوارج روبرو شدند.
آنها چون امام علیه السلام را دیدند به آواز بلند گفتند:
لا حُکْمَ اِلاّ لِلّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ
امام علیه السلام بردباری نمود و نخست پیغام فرستاد که:
«کشندگان برادران ما را به ما تحویل دهید تا ما به قصاص، آنها را بکشیم، آنگاه من شما را به حالِ خود می‌گذارم و برای جنگ بسوی اهل شام حرکت می‌نمایم، شاید خداوند قلب‌های شما را به پاکی تغییر دهد و شما را از این گمراهی برگرداند.»
در پاسخ، پیام فرستادند که:
ما گشندگان یاران تو هستیم و در قتل آنها شرکت کرده‌ایم، زیرا که خون آنها و شما را مباح می‌دانیم. [7] .


پی نوشت ها:
(1) نهروان، گویا نام کوره‌های آب میان بغداد و واسط و دارای آبادی بوده که از بین رفته و اثار عمارتها نمایان است. (معجم البلدان).
(2)
کامل ابن اثیر ج3، ص342 - و تاریخ طبری، ج6، ص3374 - و ناسخ ج امیرالمؤمنین‌علیه السلام، ص541 - و تحفة الاحباب، ص181 - و الامامة والسیاسة، ج1، ص126 - و سفینه بحار، ج1، ص383.
[3] نورالابصار، شبلنجی، ص112 - و تاریخ طبری، ج6، ص3376 - و کامل ابن اثیر، ج3، ص343 - و الامامة والسیاسة، ج1، ص127 - و ناسخ کتاب خوارج، ص542.
[4] منجّم، از طریق ستاره‌شنای‌ک پیشگویی می‌کند و کاهِن (غیب‌گو) با کمک گرفع از شیطان و جن خق می‌دهد، می‌گویند شخص مورد نظر عفیف بن قیس برادر اشعث بن قیس بود.
[5] خطبه 79 نهج‌البلاغه معجم المفهرس محمد دشتی، اسناد و مدارک این خطبه به شرح زیر است:
1- کتاب صفین: ابراهیم‌بن دیزیل‌المحدث (متوفای 281ه)
2- کتاب أمالی ص338 مجلس64 حدیث16: شیخ صدوق (متوفای 381 ه)
3- عیون الجواهر (بنقل از فرج‌المهموم): شیخ صدوق (متوفای 381 ه)
4- فرج المهموم ص 57 و 59: سیدبن طاووس (متوفای 664 ه)
5- أنساب الاشراف ج2 ص368 ح437: بلاذری (متوفای 279 ه)
6- تذکرة الخواص ص145: ابن جوزی حنفی (متوفای 567 ه)
7- کتاب احتجاج ج1 ص560 ط جدید: طبرسی (متوفای 588 ه)
8- زهر الاداب: ابواسحاق قیروانی(حدود 425 ه)
9- کنزالفوائد ص 165: کراجکی (متوفای 449 ه)
10- بحارالانوار ج 55 ص 258 ح50: مجلسی (متوفای 1110 ه)
11- انوار النعمانیه ج1 ص195: جزائری (متوفای 1112ه)
12- بحارالانوار ج33 ص362 ح596: جزائری (متوفای 1112ه)
13- ربیع الابرار ج1 ص108 ح93 ب2: زمخشری معتزلی (متوفای 538ه).
[6] تاریخ طبری، ج6، ص3371 - و کامل ابن اثیر، ج3، ص340 (سه هزار و دویست نفر از آن سپاه از اهل بصره بودند.).
[7] تاریخ طبری، ج6، ص3376-3375 - و الامامة والسیاسة، ج1، ص127 - و مروج الذهب، ج2، ص405 - و تتمة المنتهی، ج1، ص30 - و الامام علی، ج6، ص109 - و کامل ابن اثیر، ج3، ص343.

نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 47
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست