responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 366
پیشگوئیهای درباره حجاج و ستمهای او

امیرالمؤمنین علیه‌السّلام در خطبه‌ای فرمود:
اگر آنچه من می‌دانم و از آنچه بر شما آشکار نیست بدانید (بلاها و سختیها) همانا (از خانه‌ها) به سوی خاکها (بیابانها) می‌روید و بر اعمال خود (نافرمانی از رهبران حق و رفاه طلبی) گریه می‌کنید و چون زنهای فرزند مرده بر سینه و صورت می‌زنید، (آنقدر به وحشت می‌افتید که) اموال خود را (از ترس جان) بی‌نگهبان رها می‌نمائید و هر مردی از شما چنان گرفتار است که به دیگری توجه نکند.
اما شما پند واندرزی که به شما داده‌اند فراموش کرده‌اید و از آنچه شما را بر حذر داشته‌اند (عواقب مخالفت امام علیه‌السّلام) ایمن گشته‌اید، پس رأی واندیشه شما سردرگم و کارتان پراکنده و درهم گردیده. دوست دارم خداوند میان من و شما جدایی افکند و مرا به کسی که سزاوارتر است از شما به من (یعنی پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم و یاران باوفای حضرت ملحق گرداند.)
به خدا قسم آنها مردانی بودند دارای رأی واندیشه‌های پسندیده، صاحبان حلم و بردباری بسیار، و سخنان حق و راست که ظلم و ستم (برکسی) روا نمی‌داشتند، به راه راست سبقت گرفتند و رفتند پس به آخرت جاوید و عیش نیکو دست یافتند.
آگاه باشید:
به خدا سوگند پسری از قبیله بنی ثقیف (حجاج بن یوسف ثقفی) بر شما مسلط خواهد شد، از روی تکبر جامه بر زمین می‌کشد، به حق پشت کرده، ستم فراوان نماید، سبزه شما را (اموالتان را) می‌خورد و پیه شما را آب می‌کند (با ظلم فراوان توان شما را رنجور کند).
سپس حضرت با جمله‌ای که بعدا منظور حضرت معلوم گردید فرمود: بیاور ای اباوذحة آنچه داری! [1] .
بعضی از شارحان نهج‌البلاغة گویند: وذحة در لغت به معنی پشکلی است که در زیر دنبه گوسفند از بول و سرگین بسته می‌شود و امام علیه‌السّلام به واسطه رنجش از اصحاب خود این جمله را فرمود و پیدایش حجاج را خواسته و به این بیان شگفت‌انگیز از غیب اشاره نموده، ولی مردم مراد حضرت را از وذحة ندانستند تا زمانی که حکایت حجاج با خنفساء که حیوانی است کوچکتر از سوسک رخ داد و حجاج خنفساء را به لفظ وذحة تعبیر کرد و این تعبیر حجاج بر سر زبانها افتاد و مقصود حضرت از آن کلمه مشخص گشت. ابن‌میثم بحرانی در شرح نهج‌البلاغه گوید: روزی حجاج بر سجاده خود نماز می‌گذرد، سوسکی بطرف او آمد، حجاج گفت: این را از من دور کنید که وذحة (پشکل) شیطان است. [2] .
روزی اشعث بن قیس (آن منافق بدکردار) از قنبر خواست تا برای او اجازه ورود بر حضرت علی علیه‌السّلام را بگیرد، ولی قنبر او را رد کرد و مانع ورود او شد، او قنبر را زد و بینی وی را خونی نمود، علی علیه‌السّلام بیرون آمده فرموده: ای اشعث تو را با من چکار؟ آگاه باش به خدا قسم اگر با غلام ثقیف این چنین بازی کنی و حضرت جمله‌ای در تحقیر او گفت که کنایه بود از اینکه به سختی تو را عقوبت کند اشعث گفت: جوان ثقیف کیست؟ فرمود: جوانی است که بر مردم حکومت کند و هیچ خانه‌ای از عرب نماند مگر اینکه بر آنها ذلت وارد کند.
اشعث پرسید: چند سال حکومت می‌کند؟ حضرت فرمود: بیست سال اگر برسد، و در روایت دیگری حضرت به اهل بصره فرمود:
اگر من ادای امانت نمودم برای شما و بر غیب شما را نصیحت کردم، و شما مرا متهم نمودید، خداوند جوان ثقفی را بر شما مسلط گرداند، پرسیدند: این جوان کیست؟ فرمود:
مردی که هیچ حرمتی باقی نگذارد مگر اینکه آن را هتک کند. [3] .
حضرت امیر علیه‌السّلام در این کلمات نورانی به دو مطلب مهم اشاره نمود
1- ظلم و ستم فوق العاده حجاج
2- مدت حکومت او.
حجاج بن یوسف و جنایات او
اما حجاج بن یوسف بن عقیل ثقفی مردی بود بی‌باک و فتاک، می‌گویند هنگام تولد سوراخ دبر نداشت. بعدا مکان دبر او را سوراخ کردند، و همچنین پستان (مادر یا دایه را) قبول نمی‌کرد با راهنمائی شیطانی با تفصیلی که در کتب تاریخ آمده است تا سه روز مقداری خون به دهانش گذارند و او می‌لیسید و روز چهارم پستان قبول کرد، به این سبب خونخوار شد و از خون‌ریزی نمی‌توانست خود را نگه دارد، او می‌گفت: بیشترین لذت من در ریختن خون است، تعداد کشته‌های او به غیر از آنچه در جنگهای کشته است به صد و بیست هزار نفر می‌رسد، وقتی حجاج مرد در زندان او پنجاه هزار مرد و سی زن بود که شانزده هزار از آنها برهنه و عریان بودند و مرد و زن را با هم زندانی می‌کرد و زندان او سقف نداشت، سی و سه هزار زندانی او بی‌گناه بودند.
از شعبی نقل کرده‌اند که گفته است: اگر هر امتی خبیث و فاسق خود را بیرون آورند و ما حجاج را عرضه کنیم، قطعا ما بر تمامی آنها پیروز می‌شویم. او بسیاری از شیعیان حضرت را با تهمت کفر و زندقه می‌زدند برایش بهتر بود از اینکه او را شیعه علی بدانند.
ابن‌جوزی گوید: زندان حجاج سقف نداشت، وقتی زندانیان از گرمای آفتاب به کنار دیوار می‌آمدند تا از سایه آن در مقابل گرمای خورشید استفاده کنند نگهبانان آنها را سنگباران می‌کردند. به زندانیان نان جو مخلوط با نمک و خاکستر می‌داد، دراندک مدتی زندانی پوستش سیاه می‌شد به گونه‌ای که شکل سیاه پوستان می‌گشت. روزی جوانی را حبس کردند، بعد از چند روز مادرش به دیدن او آمد وقتی او را دید نشناخت و گفت: این شخص پسر من نیست این یکی از سیاه پوستان است! آن جوان گفت: نه ای مادر، (من پسر تو هستم) شما نامت فلانة دختر فلانه هستی، پدرم فلانی است، وقتی مادر او را شناخت فریادی زد و جان داد. [4] .


پی نوشت ها:
(1) نهج‌البلاغة فیض الاسلام.
(2) نهج‌البلاغه فیض الاسلام.
(3) بحار، ج 41 ص 317.
(4) سفینة البحار، ج 1 تتمة المنتهی.

نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 366
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست