responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 1679
نخستین توصیه‌

هنگامی که آیه (و انذر عشیرتک الاقربین) [1] بر رسول خدا(ص) نازل گردید، آن حضرت مرا به حضور طلبید و فرمود:
علی! از من خواسته شده که بستگانم را به پرستش خدای یکتا دعوت کنم و از عذاب الهی برحذر دارم. از طرفی، می‌دانم که اگر این مأموریت را با آنان در میان بگذارم پاسخ ناگواری دریافت می‌کنم. به این جهت در انتظار فرصتی مناسب دم فرو بستم تا اینکه جبرئیل فرود آمد و گفت:
«ای محمد! اگر مأموریت خود را انجام ندهی به عذاب الهی مبتلا خواهی شد» (اکنون از تو می‌خواهم که مقدمات آن را فراهم کنی) برای این کار یک صاع طعام (تقریباً سه کیلو گندم) تهیه کن و با افزودن یک ران گوسفند بر آن غذایی طبخ کن و قدحی نیز از شیر پر کن، آنگاه پسران عبدالمطلب را گرد آور تا من با ایشان گفتگو کنم و مأموریت خویش را به آنها ابلاغ نمایم.
من آنچه حضرت دستور داده بود، فراهم کردم و سپس فرزندان عبدالمطلب را به مهمانی او فرا خواندم. آنها چهل مرد بودند. در میان آنها عموهای پیغمبر: ابوطالب، حمزه، عباس و ابولهب نیز حضور داشتند.
به دستور رسول خدا(ص) سفره گسترده شد و غذایی را که تهیه کردم بودم، آوردم.چون بر زمین نهادم رسول خدا(ص) تکه‌ای گوشت برگرفت و با دندانهای خود تکه تکه کرد و در اطراف ظرف غذا ریخت، و سپس فرمود: به نام خدا برگیرید و (بخورید).
پس همگی خوردند (و سیر شدند) چندانکه دیگر نیازی به خوراکی نداشتند.من همین قدر می‌دیدم که دستها (ی بسیاری) به سوی غذا دراز می‌شود و از آن می‌خورند (اما چیزی از غذا کاسته نمی‌شود!).
به خدایی که جان علی به دست اوست، (اشتهای) هر یک از آنان چنان بود که مجموع غذای طبخ شده تنها جوابگوی یک نفر از آنها بود، نه بیشتر.
رسول خدا(ص) فرمود ظرف شیر را نیز بیاورم. آنان همگی نوشیدند و سیراب شدند.به خدا سوگند قدح شیر گنجایش خوراک بیش از یک نفر را نداشت. (اما همگی به برکت رسول خدا(ص) از نوشیدنی و خوراکی بی نیاز گشتند).
پس از صرف غذا، همین که رسول خدا(ص) خواست با ایشان سخن بگوید، ابولهب پیشدستی کرد و گفت: چه شدید، جادویتان کرد؟!
با سخنان ابولهب، (مجلس از آمادگی افتاد و) مهمانان متفرق شدند و پیغمبر با ایشان سخنی نگفت.
بامداد روز بعد، رسول خدا(ص) به من فرمود: علی! (دیدی که) این مرد با گفتار خود بر من پیشدستی کرد و پیش از آنکه من سخنی بگویم جمعیت را پراکنده ساخت. تو امروز نیز مانند دیروز عمل کن و آنان را دوباره دعوت کن.من نیز بنا به دستور آن حضرت غذایی تهیه کردم و آنها را گرد آوردم پس از صرف غذا، رسول خدا(ص) سخن خود را آغاز کرد و فرمود:
ای فرزندان عبدالمطلب! به خدا سوگند، من در میان عرب جوانی را سراغ ندارم که برای قوم خود، چیزی بهتر از آنچه من برای شما آورده ام، آورده باشد. من برای شما سعادت و نیکبختی دنیا و آخرت را آورده ام و خدا به من دستور داده است تا شما را بدان فراخوانم. اینک کدامیک از شما حاضر است مرا در این مأموریت یاری رساند تا به پاداش آن، برادر من و وصی و جانشین من باشد؟
(پاسخی از بستگان پیامبر شنیده نشد و) ناباورانه از حرف او سر باز زدند و من که آن روز کوچکترین آنها بودم (برخاستم و) گفتم: ای پیامبر خدا(ص) من کمک کار شما در این مأموریت خواهم بود.
رسول خدا(ص) (که چنان دید) دست بر گردنم نهاد[2] و گفت:
براستی که این است برادر و وصی و جانشین من در میان شما، و شما از او حرف شنوی داشته باشید و پیرویش کنید.
آن گروه برخاستند و در حالی که می‌خندیدند به (پدرم) ابوطالب گفتند:
تو را مأمور کرد که از پسرت فرمان بری و از وی اطاعت کنی!
عن علی بن ابی طالب قال: لما انزلت هذه الایه (و انذر عشیرتک الاقربین) علی رسول الله دعانی فقال: یا علی! ان الله امرنی ان انذر عشیرتک الاقربین)فضقت بذلک ذرعا و علمت انی متی انادهم بهذا الامر ار منهم ما اکره، فصمت حتی جانی جبرئیل فقال یا محمد! انک ان لم تفعل ما امرت به یعذبک ربک فاصنع لنا صاعا من الطعام و اجعل علیه رجل شاه و املا لنا عسا من لبن ثم اجمع بنی عبدالمطلب حتی اکلمهم و ابلغهم ما امرت به ففعلت ما امرنی به ثم دعوتهم و هم یومئذ اربعون رجلا یزیدون رجلا او ینقصونه و فیهم اعمامه الوطالب و حمزه و العباس و ابولهب، فلما اجتمعوا الیه دعا بالطعام الذی صنعت لهم فجئت به فلما و ضعته تناول رسول الله (ص) بضعه من اللحم فشقها باسنانه ثم القاها فی نواحی الصحیه ثم قال: کلو باسم الله فاکلوا حتی ما لهم الی شی من حاجه و ایم الله الذی نفس علی بیده ان کان الرجل الواحد منهم لیاکل ما قدمته لجمیعهم، ثم قال: اسق القوم یا علی! فجئتهم بذلک العس فشربوا منه حتی رووا جمیعا و ایم الله ان کان الرجل منهم لیشرب مثله فلما اراد رسول الله (ص) ان یکلمهم بده ابولهب الی الکلام فقال: اشد ما سحرکم صاحبکم فتفرق القوم و لم یکلمهم رسول الله (ص) فقال لی من الغد، یا علی! ان هذا الرجل قد سیقنی الی ما سمعت من القول فتقرق القوم قبل ان اکلمهم، فعد لنا القوم الی مثل ما صنعت بالامس ثم اجمعهم لی ففعلت ثم جمعتهم، ثم دعانی بالطعام فقربته لهم، ففعل کما فعل بالامس فاکلوا حتی ما لهم بشی حاجه ثم قال: اسقهم فجئتهم بذلک العس فشربوا منه جمیعا حتی رووا ثم تکلم رسول الله (ص) فقال: یا بنی عبدالمطلب انی و الله ما اعلم ان شابا فی العرب جا قومه بافضل مما جئتکم به انی قد جئتکم بخیر الدنیا و الاخره و قد امرنی الله ان ادعوکم الیه فایکم یوازرنی علی هذا الامر علی ان یکون اخی و وصیی و خلیفتی فیکم؟ فاحجم القوم عنها جمیعا و قلت انا، و انی لاحدثهم سنا و ارمصهم عینا و اعضم یطنا و احمشهم ساقا،- [3] یا رسول الله (ص) اکون و زیرک علیه فاعاد القول فامسکوا و اعدت ما قلت، فاخد برقبتی ثم قال لهم: هذا اخی و وثیی و خلیفتی فیکم فاسمعوا له و اطیعوا. فقام القوم یضحکون و یقولون لابی طالب: قد امرک ان تسمع لابنک و تطیع. [4] .


پی نوشت ها:
(1) سوره شعراء (214:(26: «خویشان نزدیک خود را (از عذاب الهی) بترسان».
(2)
در نقل دیگر آمده است که این دعوت تا سه نوبت تکرار شد و در هر بار تنها علی بود که به ندای رسول خدا(ص) پاسخ مثبت داد. (بحار، ج 18، ص 179).
[3] این تعابیر کنایه از کودک و نوجوانی حضرت است و مقصود معنای لغوی و ظاهری آنها نیست، چنانکه از بیان علامه مجلسی در پایان حدیث استفاده می‌شود.
در خصوص جمله «اعظمهم بطنا» گفتنی است که بزرگی شکم نمی تواند از خصوصیات کودکان باشد. ازاین روی احتمال تصحیف در روایت داده می‌شود. به نظر می‌رسد که متن صحیح حدیث «اخمصهم بطنا» باشد، یعنی لاغرترین آنها بودم از حیث شکم.و احمشهم ساقا هم می‌تواند قرینه خوبی بر این معنا باشد.
و «اخمصهم» رانساخ به سادگی به اعظمهم تبدیل می‌کنند.
علامه سید محسن امین در اعیان الشیعه، ج 1، ص 336 گفته است: «از روایت استفاده می‌شود که بساط مهمانی در خانه ابوطالب بوده است و بدون شک علی این کار را با اجازه و رضایت پدر انجام داده است».
[4] تاریخ طبری، ج 2، ص 62 و 63؛ شرح نهج‌البلاغه، ج 13، ص 210؛ اعیان الشیعه، ج 1، ص د 361؛ بحار، ج 18، ص 191؛ الغدیر، ج 2، ص 324.

نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 1679
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست