نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 1675
نجوای شبانه
ابودرداء نقل میکند: در یکی از شبهای ظلمانی از لابلای نخلستان
بنینجار در مدینه میگذشتم. ناگهان نوای غم انگیز و آهنگ تأثر آوری به
گوشم رسید و دیدم انسانی است که در دل شب با خدای خود چنین سخن میگوید: پروردگارا!
چه بسیار از گناهان مهلکم به حلم خود درگذشتی و عقوبت نکردی و چه بسیار از
گناهانم را به لطف و کرمت پرده روی آنها کشیدی و آشکار نکردی. خدایا اگر
چه عمرم در نافرمانی و معصیت تو گذشته و گناهانم نامه اعمالم را پر کرده
است، اما من به جز آمرزش تو امیدوار نیستم و به غیر از مغفرت و خشنودی تو
به چیز دیگری امید ندارم. این صدای دلنواز چنان مشغولم کرد که بیاختیار
به سمت آن حرکت کرده، تا به صاحب صدا رسیدم، ناگهان چشمم به علی بن
ابیطالب علیهالسلام افتاد. خود را در میان درختان مخفی کردم تا از شنیدن
راز و نیاز محروم نمانده و مانع دعا و مناجات آن حضرت نشوم. علی بن ابیطالب علیهالسلام در آن خلوت شب دو رکعت نماز خواند و آن گاه به دعا و گریه و زاری و ناله پرداخت. باز از جمله مناجاتهای علی علیهالسلام این بود: پروردگارا!
چون در عفو و گذشت تو میاندیشم، گناهانم در نظرم کوچک میشود و هرگاه در
شدت عذاب تو فکر میکنم، گرفتاری و مصیبت من بزرگ میشود. آن گاه چنین نجوا
نمود: آه! اگر در نامه اعمالم گناهانی را ببینم که خود آن را فراموشم
کردهام ولی تو آن را ثبت کرده باشی، پس فرمان دهی او را بگیرید. وای به
حال آن گرفتاری که خانوادهاش نتوانند او را نجات بدهند و قبیله و طایفه او
را سودی ندهند و فرشتگان به حال وی ترحم نکنند. سپس گفت: آه! از کشتی
که دل و جگر آدمی را میسوزاند و اعضای بیرونی انسان را از هم جدا میکند.
وای از شدت سوزندگی شرارههای آتش که از جهنم بر میخیزد. ابودرداء
میگوید: باز حضرت به شدت گریست. پس از مدتی دیگر نه صدایی از او به گوش
میرسید و نه حرکت و جنبشی از او دیده میشد. با خود گفتم: حتما در اثر شب
زنده داری خواب او را فرا گرفته. نزدیک طلوع فجر شد، خواستم ایشان را برای
نماز صبح بیدار کنم. بر بالین حضرت رفتم. یک وقت دیدم ایشان را برای نماز
صبح بیدار کنم. بر بالین حضرت رفتم. یک وقت دیدم ایشان مانند قطعه چوپ خشک
بر زمین افتاده است. تکانش دادم، حرکت نکرد. صدایش زدم، پاسخ نداد. گفتم: «انا الله و انا الیه راجعون» به خدا علی بن ابیطالب علیهالسلام از دنیا رفته است. ابودرداء در ادامه سخنانش اظهار میکند: من به سرعت به خانه علی علیهالسلام روانه شدم و حالت او را به اطلاع آنان رساندم. فاطمه علیهالسلام گفت: ابودرداء! داستان چیست؟ من آنچه را که از حالات علی علیهالسلام دیده بودم همه را گفتم. فرمود: ابودرداء! به خدا سوگند این بیهوشی است که در اثر ترس از خدا بر او عارض شده. سپس
با ظرف آبی نزد آن حضرت برگشتیم و آب به سیمایش پاشیدیم. آن بزرگوار به
هوش آمد و چشمانش را باز کرد و به من که به شدت میگریستم، نگاهی کرد و
گفت: ابودرداء! چرا گریه میکنی؟ گفتم: به خاطر آنچه به خودت روا میداری گریه میکنم. فرمود:
ای ابودرداء! چگونه میشود حال تو، آن وقتی که مرا برای پس دادن حساب فرا
خوانند و در حالی که گناهکاران به کیفر الهی یقین دارند و فرشتگان سخت گیر
دور و برم را احاطه کردهاند و پاسبانان جهنم منتظر فرمانند و من در پیشگاه
خداوند قهار حاضر باشم و دوستان، مرا تسلیم دستور الهی کنند و اهل دنیا به
حال من ترحم ننمایند. البته در آن حال بیشتر به حال من ترحم خواهی کرد، زیرا که در برابر خدایی قرار میگیرم که هیچ چیز از نگاه او پنهان نیست. [1] .
پی نوشت ها: (1) بحار: ج 41 ص11 و ج 87 ص_195 نقل از داستانهای بحارالانوار، ج 2 ص41.
نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 1675