نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 1672
نمونهای از دوستان امام علی
غلام سیاهی را به خدمت حضرت علی علیهالسلام آوردند که دزدی کرده بود؛
حضرت فرمود: یا اسودا! دزدی کردی؟ عرض کرد: بلی یا علی علیهالسلام!
فرمود:قیمت آنچه دزدیدهای به دانگ و نیم میرسد؟ عرض کرد: بلی، حضرت
فرمود: بار دیگر از تو میپرسم اگر اعتراف نمایی دست راست تو را قطع
میکنم؛ عرض کرد: بلی، یا امیرالمؤمنین! حضرت بار دیگر از وی پرسید و او
اعتراف کرد؛ دست راستش را به فرموده آن حضرت، بریدند؛ آن غلام سیاه انگشتان
دست بریده را بر دست دیگر بگرفته و بیرون رفت؛ در حالی که خون از آن
میچکید؛ عبدالله بن الکوا به وی رسید و گفت: غلام سیاه! دست راستت را کی
بریده؟ گفت: شاه ولایت،هژیر بیشه شجاعت، امیرالمؤمنان، پیشوای متقیان،
مولای من و مولای جمیع مردمان و وصی رسول آخر الزمان. ابن الکوا گفت: ای
غلام! او دست تو را بریده است و تو مدح و ثنای او میکنی؟!گفت: چگونه مدح
او نگویم که دوستی او با خون و گوشت من آمیخته است؟! آن حضرت، دست مرا به
حق برید نه باطل. ابن الکوا به خدمت حضرت امیر علیهالسلام آمد و آنچه شنیده بود، معروض داشت؛ حضرت فرمود: «ما
را دوستانی هستند که اگر بنا به حق، پاره پارهشان کنیم به جز دوستی ما
نیفزاید، و دشمنانی میباشد که اگر عسل به گلویشان فرو کنیم جز دشمنی ما
نیفزاید». پس حضرت، امام حسن علیهالسلام را فرمود: برو غلام سیاه را
باز آر. امام حسن علیهالسلام رفت و غلام سیاه را همراه خود آورد؛ حضرت
فرمود: ای غلام! من دست تو را بریدم و تو مدح و ثنای من میکنی؟! غلام عرض
کرد: مدح و ثنای شما را حق تعالی میکند، من که باشم که مدح شما را کنم یا
نکنم؟ حضرت، دست او را بر جای خود نهاد، ردای خود را بر وی افکند و دعایی
بر آن خواند، بعضی گفتهاند سوره حمد بود، فی الحال دست وی درست شد، چنانکه
گویی هرگز نبریدهاند. [1] . دوستان علی علیهالسلام در راه او زنده بگور میگردند!! علی
علیهالسلام چون به شهادت رسیدند، فرمانداری کوفه به ترتیب به مغیرة بن
شعبه و زیاد بن ابیه واگذار شد، و آنان در این شهر که مرکز شیعیان
امیرالمؤمنین علیهالسلام بود به فجایع عظیمی دست یازیدند... زیاد بن
ابیه با تمام قساوت چهارده نفر از سرشناسان شیعه را که حجر بن عدی در رأس
آنان بود به زنجیر بسته، و به دربار معاویه فرستاد، تا خود وی در مورد آنان
تصمیم بگیرد. چون گروه دستگیر شده را به پیش معاویه آوردند، خلیفه
ستمگر «اموی» دستور داد: نصف آنان را بکشند، و نصف دیگر را به پیش «زیاد»
برگردانند. مأمور معاویه به پیش حجر و یارانش آمده و گفت: «انا امرنا ان نعرض علیکم البرائة من علی واللعن له!! فان فعلتم ترکنا کم و ان ابیتم قتلناکم» ما مأموریم که به شما پیشنهاد کنیم دست از علی علیهالسلام برداشته و او را لعن کنید!! در غیر این صورت شما را به قتل میرسانیم. حجر و یارانش گفتند: ما دست از علی بر نمیداریم، شما هر چه میخواهید انجام دهید. در
این هنگام قبرهای آنان را کندند، و کفنهایشان را در برابرشان قرار
دادند... ولی آنان تمام شب را مشغول نماز شدند، تا شب به پایان رسیده و
وعده شهادت نیر فرا رسید. حجر گفت: در این آخرین لحظه عمرم اجازه دهید
دو رکعت دیگر نماز بخوانم، او پس از تحصیل اجازه نماز خواند ولی خیلی سریع
آن را به پایان رسانید و گفت: به خدا سوگند! در عمرم هرگز به این سرعت نماز
نخواندهام، تا مبادا فکر کنید که برای ترس از شهادت نمازم را به تأخیر
میاندازم. در این حال با شمشیر گردن حجر و شش نفر از یارانش را
زندند... و عبدالرحمن بن حسان را زنده در گور گذاشتند، و بدین طریق هشت نفر
از آن مردان الهی به شهادت رسیدند، ولی دست از ولایت علی برنداشتند، و به
جهان انسانیت ثابت کردند که راه علی و عشق ولایت بر مال و اولاد و جان مقدم
است. [2] .
پی نوشت ها: (1) تحفة المجالس، ص_113 نقل از داستانهایی از زندگانی حضرت علی علیهالسلام، ص216. (2) تاریخ کامل ابناثیر ج3 ص489-472.
نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 1672